بَه بَه بَه
بَه بَه بَه
◀گوش کن ! باز کسی بین دعا گفت.... «حرم»
ناامید از همه و از همه جا گفت....«حرم»
◀توی آیینه سَر و وَضعِ خودش را تا دید
گِله ای کرد از این حال و هوا، گفت.... «حرم»
◀شاه را کرد تجسم و به پایش افتاد
مثل هر بار فقط باز گدا گفت... «حرم»
◀او مریض است مریضِ غمِ بین الحَرَمین
شَصت و نُه بار به لب بَهر شفا گفت... «حرم»
◀و نمازی که به یادِ حَرَمَت میشکند
بس که در رکعتِ خود جای دعا گفت...«حرم»
◀او همان است که پامنبری و سینه زن است
او همان است که در هَروَلِه ها گفت...«حرم»
◀دل به دریا زده و بارِ سفر را بسته.....
با تعجب پدرش گفت کجا؟؟ گفت...: «حرم»...
◀گوش کن ! باز کسی بین دعا گفت.... «حرم»
ناامید از همه و از همه جا گفت....«حرم»
◀توی آیینه سَر و وَضعِ خودش را تا دید
گِله ای کرد از این حال و هوا، گفت.... «حرم»
◀شاه را کرد تجسم و به پایش افتاد
مثل هر بار فقط باز گدا گفت... «حرم»
◀او مریض است مریضِ غمِ بین الحَرَمین
شَصت و نُه بار به لب بَهر شفا گفت... «حرم»
◀و نمازی که به یادِ حَرَمَت میشکند
بس که در رکعتِ خود جای دعا گفت...«حرم»
◀او همان است که پامنبری و سینه زن است
او همان است که در هَروَلِه ها گفت...«حرم»
◀دل به دریا زده و بارِ سفر را بسته.....
با تعجب پدرش گفت کجا؟؟ گفت...: «حرم»...
۴۷۶
۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.