پارت دوم 🫀👌
پارت دوم 🫀👌
صبح کوک قشنگ تو صورتم بود
من یواشاز روی تخت بلند شدم که صداش در اومد
کوک: بیبی میشه یکم بیشتر بخوابی و من رو بغل کنی
ا/ت: عزیزم باید برم صبحانه رو آماده کنم
کوک: عشقم با هم بلند میشیم لطفا
ا/ت: اوکی ددی
موقعیت لیا
از خواب بیدار شدم واقعا از ا/ت بدم میاد دختره هر/ز خودش رو به کوکم میچشبونه دیشب چیزی نگفتم چون خسته بودم ببین امروز چکار کنم یه لباس تنگ کوتاه پوشیدم رفتم پایین دیدم کسی نیست رفتم دم در اتاق کوک در زدم جواب ندادن در رو باز کردم دیدم هر دوتا خوابن اه کاشکی من جای ا/ت روی تخت بودم رفتم سمت کوک گفتم بیدار شو گفت برو بیرون الان ا/ت رو بیدار میکنی گفتم اوکی رفتم رو مبل نشتم فیلم دیدم صداش هم زیاد کردم که زنه تو فیلم جیغ زد و من ترسیدم و پشت سر زنه جیغ زدم
ا/ت: با جیغ از خواب بیدار شدم کوک رو بغل کردم و مثل چی میلرزیدم کوک گفته حالت خوبه گفتم نه رفت تو سالون کوک:رفتم تو سالون دیدم لیاست مثل چی عصبانی بودم چون ا/ت خیلی ترسیده بود به لیا نگاه کردم گفتم چته خونه رو گذاشتی رو سرت لیا گفت ببخشید من نمیخواستم عصبیت کنم زد زیر گریه بهش گفتم اشکال نداره من رو ببخش باهات بد حرف زدم لیا گفت اشکال نداره کوک ا/ت حالش خوبه من الان یا م اومد ا/ت به صدای بلند فوبیا داره رفتم آب برداشتم رفتم سمت اتاق آب دادم بهش حالش خوب شد
چون امروز قرار بود داداش لیا بیاد دوست نداشتم بهش زیاد
کار بدم یا بهش زحمت بدم پس به خدمت کار ها کار ها رو صپردم ا/ت رو خوابوندم و زنگ در زده شد
اومید وارم خوشتون بیاد ❤️🩹
کامت : ۱۰
لایک:۱۰
صبح کوک قشنگ تو صورتم بود
من یواشاز روی تخت بلند شدم که صداش در اومد
کوک: بیبی میشه یکم بیشتر بخوابی و من رو بغل کنی
ا/ت: عزیزم باید برم صبحانه رو آماده کنم
کوک: عشقم با هم بلند میشیم لطفا
ا/ت: اوکی ددی
موقعیت لیا
از خواب بیدار شدم واقعا از ا/ت بدم میاد دختره هر/ز خودش رو به کوکم میچشبونه دیشب چیزی نگفتم چون خسته بودم ببین امروز چکار کنم یه لباس تنگ کوتاه پوشیدم رفتم پایین دیدم کسی نیست رفتم دم در اتاق کوک در زدم جواب ندادن در رو باز کردم دیدم هر دوتا خوابن اه کاشکی من جای ا/ت روی تخت بودم رفتم سمت کوک گفتم بیدار شو گفت برو بیرون الان ا/ت رو بیدار میکنی گفتم اوکی رفتم رو مبل نشتم فیلم دیدم صداش هم زیاد کردم که زنه تو فیلم جیغ زد و من ترسیدم و پشت سر زنه جیغ زدم
ا/ت: با جیغ از خواب بیدار شدم کوک رو بغل کردم و مثل چی میلرزیدم کوک گفته حالت خوبه گفتم نه رفت تو سالون کوک:رفتم تو سالون دیدم لیاست مثل چی عصبانی بودم چون ا/ت خیلی ترسیده بود به لیا نگاه کردم گفتم چته خونه رو گذاشتی رو سرت لیا گفت ببخشید من نمیخواستم عصبیت کنم زد زیر گریه بهش گفتم اشکال نداره من رو ببخش باهات بد حرف زدم لیا گفت اشکال نداره کوک ا/ت حالش خوبه من الان یا م اومد ا/ت به صدای بلند فوبیا داره رفتم آب برداشتم رفتم سمت اتاق آب دادم بهش حالش خوب شد
چون امروز قرار بود داداش لیا بیاد دوست نداشتم بهش زیاد
کار بدم یا بهش زحمت بدم پس به خدمت کار ها کار ها رو صپردم ا/ت رو خوابوندم و زنگ در زده شد
اومید وارم خوشتون بیاد ❤️🩹
کامت : ۱۰
لایک:۱۰
۹۶.۱k
۰۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.