ویو ات
صبح بیدار شدم ساعت ۱۱ بود
دیدم کوک مثل فرشته ها خوابیده . رفتم پایین هوتوک درست کنم که پاشد اومد پایین
_ بیدار شدی ؟
+ نه هنوز رو تخت خوابیدم
_ مسخره نشو
+ خیلی هم بازم دلم بخواد
# سلام صبح بخیر . به به چه بویی میاد
_ تو هم بیدار شدی پس آماده بشید میرم کوه
+ کوه ؟
# کوه ؟
_ آره کوه . با بچه ها برنامش رو چیدیم پاشید بریم
بعد از کمی بالا رفتن از کوه
ویو ته
داشتم از خستگی میمردم . یونگی پا به پای من میومد ولی
اونم از پا درومده بود .
اونطرف نامجون و جین نشسته بودن روی سنگ و استراحت میکردن
یکم اون طرف تر از اونا جونگکوک پخش زمین شده بود و جیمین کنارش نشسته بود .
این اطراف داشتم دنبال آت میگشتم که خیلیییی جلو تر از ما دیدم داره برامون دست تکون میده
_ زود باشد تنبلااااا خیلی عقب افتادیددددددد
(علامت جیمین §)
§ آت داریم میمیریم به خداااا
+ آت جون تهیونگ یکم استراحت کننننن
# هیییی جون منو قسم نخور
سه ساعت بعد
بالاخره با اعضا رسیدیم سر کوه . آت خیلی زودتر از ما رسیده
بود و خوابش برده بود .
§ بایدم میخوابیدی آت . آخه چقدر انرژی داری ؟
اینو گفت و آت رو رو پشتش بلند کرد و برد یه استراحت گاه
ویو کوک
رفتم کنار آت . آت یکطرفی خوابیده بود و پاهاشو جمع کرده بود توی دلش ، دستاشو رو هم ضرب دری گزاشته بود
یهو بیدار شد
_ وای .. خوابم برد ( خوابآلود )
+ اشکال ندارد راحت بخواب
_ کوک .....
دیدم داره گریه میکنه
+ چیه چی شده ؟
_ خواب بد دیدم .... خواب دیدم که....
قبل از اینکه حرفش رو ادامه بده بغلش کردم و گفتم
+ هر خواب بدی هم که دیدی باید فراموشش کنی
_ ممنون.....
و تو بغلم دوباره خوابش برد
گذاشتمش رو تختش و........
شرط پارت بعد
۱۱ کامنت
۱۱ لایک
فعلا خماری 🤣🤣
دیدم کوک مثل فرشته ها خوابیده . رفتم پایین هوتوک درست کنم که پاشد اومد پایین
_ بیدار شدی ؟
+ نه هنوز رو تخت خوابیدم
_ مسخره نشو
+ خیلی هم بازم دلم بخواد
# سلام صبح بخیر . به به چه بویی میاد
_ تو هم بیدار شدی پس آماده بشید میرم کوه
+ کوه ؟
# کوه ؟
_ آره کوه . با بچه ها برنامش رو چیدیم پاشید بریم
بعد از کمی بالا رفتن از کوه
ویو ته
داشتم از خستگی میمردم . یونگی پا به پای من میومد ولی
اونم از پا درومده بود .
اونطرف نامجون و جین نشسته بودن روی سنگ و استراحت میکردن
یکم اون طرف تر از اونا جونگکوک پخش زمین شده بود و جیمین کنارش نشسته بود .
این اطراف داشتم دنبال آت میگشتم که خیلیییی جلو تر از ما دیدم داره برامون دست تکون میده
_ زود باشد تنبلااااا خیلی عقب افتادیددددددد
(علامت جیمین §)
§ آت داریم میمیریم به خداااا
+ آت جون تهیونگ یکم استراحت کننننن
# هیییی جون منو قسم نخور
سه ساعت بعد
بالاخره با اعضا رسیدیم سر کوه . آت خیلی زودتر از ما رسیده
بود و خوابش برده بود .
§ بایدم میخوابیدی آت . آخه چقدر انرژی داری ؟
اینو گفت و آت رو رو پشتش بلند کرد و برد یه استراحت گاه
ویو کوک
رفتم کنار آت . آت یکطرفی خوابیده بود و پاهاشو جمع کرده بود توی دلش ، دستاشو رو هم ضرب دری گزاشته بود
یهو بیدار شد
_ وای .. خوابم برد ( خوابآلود )
+ اشکال ندارد راحت بخواب
_ کوک .....
دیدم داره گریه میکنه
+ چیه چی شده ؟
_ خواب بد دیدم .... خواب دیدم که....
قبل از اینکه حرفش رو ادامه بده بغلش کردم و گفتم
+ هر خواب بدی هم که دیدی باید فراموشش کنی
_ ممنون.....
و تو بغلم دوباره خوابش برد
گذاشتمش رو تختش و........
شرط پارت بعد
۱۱ کامنت
۱۱ لایک
فعلا خماری 🤣🤣
۴.۴k
۰۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.