تولد یک شیطان
پارت 2
بکهیونگ قبل از من رسیده بود و داشت انرژی زا میخورد
رفتم کنارش
(علامت بکهیونگ1)
+سلام خوبی
1سلام ممنون تو خوبی
+مرسی
1خوشگذشت تنهایی؟؟
+🤣🤣آره خیلی جات خالی بود
1🤣🤣بریم بازی
+بریم
رفتیم بازی کنیم اول بکهیونگ شروع کرد
توپ و برداشت و با یه سیس خفن توپو پرت کرد و توپ هم واقعا خوب رفت ولی یکم مونده پیچید سمت چپو فقط یکی انداخت
+🤣🤣🤣جررررر
1زهرمار
بار دوم شد و بکهیونگ خواست پرت کنه اینبار هم داشت خوب میرفتم ولی اخرش رید و فقط سه تا افتاد
+بیا کنار اینکاره نیستی
بکهیونگو زدم کنارو رفتم سر جای خودم
یه توپ برداشتم و پرت کردم همشون افتادن بجز یکی
با یه پوزخند به بکهیونگ نگا کردم که چشم غره رفته و یه ایش بلند گفت
+🤣🤣🤣چته بازنده؟
1بیا بخور باو بازنده عمته
+مگه داری که بخوام بخورم؟
1خفشو
+🤣🤣🤣کم اوردی
1زر نزن دیگه الا...
داشت فحش میداد که گوشیم زنگ خورد
+خفه شو
رفتم بیرون و جواب دادم از سازمان بود
+الو سلام
+ممنون شما خوبید
+هومممم آره فک کنم چهال سال پیش بود
+چه خبری
+جدی میگی؟
+شوخی که نمیکنی؟؟؟
+باش باش الان میرم
+مرسی خداحافظ
با عجله رفتم داخل و کاپشنمو برداشتم
+هوی بکهیونگ من کار واجب دارم باید برم تو به پدربزرگ بگو امکان داره یه مدت نباشه
1وایستا کجا میری
+خداحافظ
با عجله اومدم بیرون و سوار ماشین شدم واقعا باور نمیکردم این اتفاق بیوفته فک میکردم چهل سال پیش بخاطر شیطان درونش کشته شد و دیگه تناسخ پیدا نمیکنه ولی اون همین امروز به دنیا اومد
با ماشین سریع روندم جلو دروازه دوتا دنیا
از ماشین پیاده شدمو از دروازه رد شدم
الان توی یه کوه بودم و از اینجا تا اوتوبوس سی دقیقه راه بود ولی کدوم خوناشامی رو دید که سوار اوتوبوس شه؟
با سرعت کل مسر کوهستان رو تا بیمارستان توی سی ثانیه رفتم
وقتی رسیدم بیمارستان با عجله از پله ها بالا رفتم و داخل شدم
باید میرفتم بخش نوزادا
سریع رفتم و بدون اینکه کسی منو ببینه وارد اونجا شدم
فاخخخ کلی بچه اینجا بود
البته پگی یه خال ریز روی صورتش داشت و دقیقا از همون خال روی دست چپش داشت گشتمو گشتم تا پیداش کردم خودش بود خال ریز رو صورتش بود ولی رو دستش خالی نبود
دوباره گشتم اینبار خودش بود دقیقا اون خالارو داشت و کپی قیافه بچگیش توی زندگی های قبلی بود بغلش کردمو بی سر و صدا از اونجا دور شدم
من از جلو کلی آدم و پرستار رد میشدم ولی اونا منو نمیدیدن
بچه رو بردم حیات و یکم بهش نگا کردم
وایستا
ولی اون مامان داره
ادامه دارد...
ببخشید طولانی شد مجبور شدم کمی پاکش کنم
لایک و کامنت یادتون نره
بکهیونگ قبل از من رسیده بود و داشت انرژی زا میخورد
رفتم کنارش
(علامت بکهیونگ1)
+سلام خوبی
1سلام ممنون تو خوبی
+مرسی
1خوشگذشت تنهایی؟؟
+🤣🤣آره خیلی جات خالی بود
1🤣🤣بریم بازی
+بریم
رفتیم بازی کنیم اول بکهیونگ شروع کرد
توپ و برداشت و با یه سیس خفن توپو پرت کرد و توپ هم واقعا خوب رفت ولی یکم مونده پیچید سمت چپو فقط یکی انداخت
+🤣🤣🤣جررررر
1زهرمار
بار دوم شد و بکهیونگ خواست پرت کنه اینبار هم داشت خوب میرفتم ولی اخرش رید و فقط سه تا افتاد
+بیا کنار اینکاره نیستی
بکهیونگو زدم کنارو رفتم سر جای خودم
یه توپ برداشتم و پرت کردم همشون افتادن بجز یکی
با یه پوزخند به بکهیونگ نگا کردم که چشم غره رفته و یه ایش بلند گفت
+🤣🤣🤣چته بازنده؟
1بیا بخور باو بازنده عمته
+مگه داری که بخوام بخورم؟
1خفشو
+🤣🤣🤣کم اوردی
1زر نزن دیگه الا...
داشت فحش میداد که گوشیم زنگ خورد
+خفه شو
رفتم بیرون و جواب دادم از سازمان بود
+الو سلام
+ممنون شما خوبید
+هومممم آره فک کنم چهال سال پیش بود
+چه خبری
+جدی میگی؟
+شوخی که نمیکنی؟؟؟
+باش باش الان میرم
+مرسی خداحافظ
با عجله رفتم داخل و کاپشنمو برداشتم
+هوی بکهیونگ من کار واجب دارم باید برم تو به پدربزرگ بگو امکان داره یه مدت نباشه
1وایستا کجا میری
+خداحافظ
با عجله اومدم بیرون و سوار ماشین شدم واقعا باور نمیکردم این اتفاق بیوفته فک میکردم چهل سال پیش بخاطر شیطان درونش کشته شد و دیگه تناسخ پیدا نمیکنه ولی اون همین امروز به دنیا اومد
با ماشین سریع روندم جلو دروازه دوتا دنیا
از ماشین پیاده شدمو از دروازه رد شدم
الان توی یه کوه بودم و از اینجا تا اوتوبوس سی دقیقه راه بود ولی کدوم خوناشامی رو دید که سوار اوتوبوس شه؟
با سرعت کل مسر کوهستان رو تا بیمارستان توی سی ثانیه رفتم
وقتی رسیدم بیمارستان با عجله از پله ها بالا رفتم و داخل شدم
باید میرفتم بخش نوزادا
سریع رفتم و بدون اینکه کسی منو ببینه وارد اونجا شدم
فاخخخ کلی بچه اینجا بود
البته پگی یه خال ریز روی صورتش داشت و دقیقا از همون خال روی دست چپش داشت گشتمو گشتم تا پیداش کردم خودش بود خال ریز رو صورتش بود ولی رو دستش خالی نبود
دوباره گشتم اینبار خودش بود دقیقا اون خالارو داشت و کپی قیافه بچگیش توی زندگی های قبلی بود بغلش کردمو بی سر و صدا از اونجا دور شدم
من از جلو کلی آدم و پرستار رد میشدم ولی اونا منو نمیدیدن
بچه رو بردم حیات و یکم بهش نگا کردم
وایستا
ولی اون مامان داره
ادامه دارد...
ببخشید طولانی شد مجبور شدم کمی پاکش کنم
لایک و کامنت یادتون نره
۴.۷k
۱۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.