آخر هر داستانیامکان ارسال پیام وجود ندارد:)
- شنبه با تصمیم دوباره برای فراموش کردنت
آغاز میشود ؛
تمام یكشنبه را مصمم و مغرور به تو فکر نمیکنم !
دوشنبه ، از صدای پایِ خاطرهای دور میشود ؛
سهشنبه چشمهایم با یک عالم دلگیری باز میشود .
چهارشنبه ، کارهایم ، خوب پیش نمیرود .
عصر پنجشنبه خالی و الکی خوش میگذرد ؛
و غروب جمعه را ، بغض نبودنت تکیمیل میکند
میدانم ك شب ك از راه برسد ، شنبه را برای
دوباره فراموش کردنت بهانه خواهم کرد . .
هیچ میدانی تو مالک هفتههایم شدهای ?!
‹ میخواهم به تو بگویم : هستیام را بگیر ،
اما هستیام را نه . . :)!'
آغاز میشود ؛
تمام یكشنبه را مصمم و مغرور به تو فکر نمیکنم !
دوشنبه ، از صدای پایِ خاطرهای دور میشود ؛
سهشنبه چشمهایم با یک عالم دلگیری باز میشود .
چهارشنبه ، کارهایم ، خوب پیش نمیرود .
عصر پنجشنبه خالی و الکی خوش میگذرد ؛
و غروب جمعه را ، بغض نبودنت تکیمیل میکند
میدانم ك شب ك از راه برسد ، شنبه را برای
دوباره فراموش کردنت بهانه خواهم کرد . .
هیچ میدانی تو مالک هفتههایم شدهای ?!
‹ میخواهم به تو بگویم : هستیام را بگیر ،
اما هستیام را نه . . :)!'
۴.۲k
۱۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.