اسم رمان:عشق ممنوعه
اسم رمان:عشق ممنوعه
پارت جدید♡
پارت۲۹
بعد از صبحونه به کمک تهیونگ ظرفارو شستیم داشتیم میمردیم از خستگی افتادیم رو مبل گفتم:خسته نباشی ،گفت:آینه ،خندیدم گفتم:اسکول آینه چرا باید بگی همچنین ،خندید گفت:آخه حال ندارم ،گفت:اوکی اوکی ميگما میشه بریم مسافرت؟ ،گفت:کجا بریم خب ،گفتم:بریم مثلا کیش یا اسپانیا ؟
،گفت:حالا چرا اسپانیا،گفتم:آخه تاحالا نرفتم دیگه ،یهو صدای جونکوک اومد که پریدیم هوا با ذوق گفت:باشه بریمممممممممممممم
،منو تهیونگ مثل اسکولا همو نگا میکردیم
که جونکوک عین بچه ها دستمو کشید برد اتاق و گفت:وسایلای مورد نظرتو جمع کن
،و رفت لباس های خودشم برداره منم دیگه از وضع هنگیدگی دراومدم و با ذوق لباس و وسایل برداشتم............
هر کدوم با یه ساک میرفتیم سمت ماشین وقتی رسیدیم رفتیم فرودگاه و نوبت مون شد سوار هوا پیما شدیم که بریم اسپانیا
روی صندلی نشستم و چشمامو بستم.......
جونکوک میگفت:پاشو آوا پاشو رسیدیم ،چشمامو باز کردم با ذوق گفتم:رسیدیم؟ ،گفت:آره، باهم پیاده شدیم همین که پیاده شدم چشمام قلبی شد وای عجب جای خفنی بود گفتم:وای عجب خفنه
،دیدم صداشون نمیاد برگشتم دیدم چشمای اوناهم مثل من قلبی شده یونگی گفت:واو پِرفکت ،دوباره سوار ماشین شدیم رفتیم خونه وقتی رسیدیم من اول از همه یکی از اتاق ها که کلا یه طرفش شیشه ایی بود رو برداشتم همه اعتراض میکردن چرا تو اینو برداری آخه منم گفتم ساکت چون خانوما مقدم ترن و همشونو به جز جونکوک بیرون کردم گفتم:خب خب حالا باید وسیله هامونو بچینیم.........
بعد از چیدن باهم آماده شدیم قرار بود دو هفته بمونیم اینجا و بعد برگردیم و الان میخوایم بریم آکواریوم سوار ماشین شدیم گفتم:من جلو میشینم چون باید مسیر یاب بزنم ،چون نامجون اینجا یه دوست داشت به دوستش گفته بود که دوهفته ماشینشو قرض بده نشستم جلو و بازار بدبختی تونستیم پیدا کنیم که کجاس بلد گفتم:رسیدیممممم
،جیهوب و یونگی که خواب بودن یهو پریدن
جیهوب گفت:بزنش بزنش ،وای داشت خرافات میگفت چون یهو از خواب پرید قهقه زدم گفتم:کیو بزنه بابا میگم رسیدیم ،گفت:آها خوابالو بودم بخاطر اون
،ماشینو پارک کردم پیاده شدیم واوو چقد گشنگه بلیط خریدیم و رفتیم تو اسم اکواریوم هم بارسلونا بود رفتم یه گوشه گفتم:جونکوک یه عکس از من بگیر ،گرفت و بعد با تعجب به پشت من نگاه کردن خندیدم پشتمو نگاه کردم که کوسه بزرگی رو دیدم
که بلند جیغ بنفشی کشیدم........
پارت جدید♡
پارت۲۹
بعد از صبحونه به کمک تهیونگ ظرفارو شستیم داشتیم میمردیم از خستگی افتادیم رو مبل گفتم:خسته نباشی ،گفت:آینه ،خندیدم گفتم:اسکول آینه چرا باید بگی همچنین ،خندید گفت:آخه حال ندارم ،گفت:اوکی اوکی ميگما میشه بریم مسافرت؟ ،گفت:کجا بریم خب ،گفتم:بریم مثلا کیش یا اسپانیا ؟
،گفت:حالا چرا اسپانیا،گفتم:آخه تاحالا نرفتم دیگه ،یهو صدای جونکوک اومد که پریدیم هوا با ذوق گفت:باشه بریمممممممممممممم
،منو تهیونگ مثل اسکولا همو نگا میکردیم
که جونکوک عین بچه ها دستمو کشید برد اتاق و گفت:وسایلای مورد نظرتو جمع کن
،و رفت لباس های خودشم برداره منم دیگه از وضع هنگیدگی دراومدم و با ذوق لباس و وسایل برداشتم............
هر کدوم با یه ساک میرفتیم سمت ماشین وقتی رسیدیم رفتیم فرودگاه و نوبت مون شد سوار هوا پیما شدیم که بریم اسپانیا
روی صندلی نشستم و چشمامو بستم.......
جونکوک میگفت:پاشو آوا پاشو رسیدیم ،چشمامو باز کردم با ذوق گفتم:رسیدیم؟ ،گفت:آره، باهم پیاده شدیم همین که پیاده شدم چشمام قلبی شد وای عجب جای خفنی بود گفتم:وای عجب خفنه
،دیدم صداشون نمیاد برگشتم دیدم چشمای اوناهم مثل من قلبی شده یونگی گفت:واو پِرفکت ،دوباره سوار ماشین شدیم رفتیم خونه وقتی رسیدیم من اول از همه یکی از اتاق ها که کلا یه طرفش شیشه ایی بود رو برداشتم همه اعتراض میکردن چرا تو اینو برداری آخه منم گفتم ساکت چون خانوما مقدم ترن و همشونو به جز جونکوک بیرون کردم گفتم:خب خب حالا باید وسیله هامونو بچینیم.........
بعد از چیدن باهم آماده شدیم قرار بود دو هفته بمونیم اینجا و بعد برگردیم و الان میخوایم بریم آکواریوم سوار ماشین شدیم گفتم:من جلو میشینم چون باید مسیر یاب بزنم ،چون نامجون اینجا یه دوست داشت به دوستش گفته بود که دوهفته ماشینشو قرض بده نشستم جلو و بازار بدبختی تونستیم پیدا کنیم که کجاس بلد گفتم:رسیدیممممم
،جیهوب و یونگی که خواب بودن یهو پریدن
جیهوب گفت:بزنش بزنش ،وای داشت خرافات میگفت چون یهو از خواب پرید قهقه زدم گفتم:کیو بزنه بابا میگم رسیدیم ،گفت:آها خوابالو بودم بخاطر اون
،ماشینو پارک کردم پیاده شدیم واوو چقد گشنگه بلیط خریدیم و رفتیم تو اسم اکواریوم هم بارسلونا بود رفتم یه گوشه گفتم:جونکوک یه عکس از من بگیر ،گرفت و بعد با تعجب به پشت من نگاه کردن خندیدم پشتمو نگاه کردم که کوسه بزرگی رو دیدم
که بلند جیغ بنفشی کشیدم........
۴.۱k
۰۶ بهمن ۱۴۰۲