جادوی عشقت مرا روانی می کند / پارت ۲/شیپ ا،ت و ران هایتانی

از زبان نویسنده:
من من کنانان دهانش را باز کرد و گفت:پدر..تو..تو که قرار نیست من رو به مردی بدی که حتی نمیدونم کیه...چند سالشه..یا ..یا اصلا..اصلا بزرگ یا یا کوچیک بدی مگه نه؟
بعد سوال دخترک همه جا سکوت را فرا گرفت همه در کسری از ثانیه سکوت کردند ولی این سکوت قرار نبود که دخترک را از سؤالش بخیال کند مگر نه؟
پس با صدایی کمی بلند گفت:پدر جوابم رو بده اون کیه من رو داری می فروشی سر چی هاااا ؟
مرد با شنیدن صدای بلند دخترک عصبانی شد و با بی رحمی تمام گفت: تو رو فروختم آره تو رو به یه مرد 27(گمون می کنم سنش اشتباه ولی ببخشید)توی بی مصرف باید که یک دردی بخوری مگه نه ؟ مگه با کشیدن نقاشی کاری درست میشه؟ هاا؟ نه معلومه که نه پس لال شو دخترک بی عرضه .
تک تک این حرف های بی رحمانه 100برار قلب دخترک را که اندازه مچ دست یک بچه ۸ ساله بود را می شکوند پدرش با بی رحمی تمام سخن
می گفت گویا او هرگز دخترش را دوست نداشت و حاضر بود اورا به بزرگترین عضو بونتن ران هایتانی بفروشد .
.
.
.
.
.
چه کسی می‌داند ران هایتانی کیست و چه کسی می‌داند ا.ت ا.ف کیست؟
اتمام این پارت چون دیدم پارت قبل 18 تا لایک خورد پارت بعدی رو ءذاشتم شرمنده قرار بود 10تا لایک خورد بزارم ولی نشد ببخشید