Bitter coffee... ☕
Bitter coffee... ☕
Part 5......
at...
که رفتم داخل که تهیونگ و جنی رو دیدم که داشتن هم رو میبوسیدن ولی تهیونگ انگار بزور داشت میبوسیدش که نا خداگاه قهوه ها از دستم افتاد که هر دوشون بهم نگاه کردن که جنی از تهیونگ جدا شد...
تهیونگ... اوه ات حالت خوبه(نگران)
ات... ببخشید مزاحمتون شدم (که رفتم بیرون)
Taehyung...
وقتی جنی اومد داخل دفترم داشتیم حرف میزدیم که اومد طرفم و بوسیدم سعی کردم جداش کنم ولی ولم نمیکرد برای همین گذاشتم ادامه بده که یهو ات رو دیدم وای گند زدم...
که بلند شدم و جنی رو هل دادم و رفتم دنبالش که دیدم داشت میرفت سمت دفترش که دستش رو گرفتم و آوردمش نزدیک خودم...
تهیونگ... ات حالت خوبه؟میدونی اون چیزی فکر میکنی نیست
ات... اصلا چرا باید ناراحت باشم مگه من تو رو دوست دارم؟ (با بغض)
تهیونگ... من نمیخواستم اون رو ببو...(ات حرفش رو قطع کرد)
ات... برام مهم نیست هر غلطی میخوای برو بکن
at...
که رفتم دفترم و دلم میخواست یه دل سیر گریه کنم ولی جلوی خودم رو گرفتم...
Part 5......
at...
که رفتم داخل که تهیونگ و جنی رو دیدم که داشتن هم رو میبوسیدن ولی تهیونگ انگار بزور داشت میبوسیدش که نا خداگاه قهوه ها از دستم افتاد که هر دوشون بهم نگاه کردن که جنی از تهیونگ جدا شد...
تهیونگ... اوه ات حالت خوبه(نگران)
ات... ببخشید مزاحمتون شدم (که رفتم بیرون)
Taehyung...
وقتی جنی اومد داخل دفترم داشتیم حرف میزدیم که اومد طرفم و بوسیدم سعی کردم جداش کنم ولی ولم نمیکرد برای همین گذاشتم ادامه بده که یهو ات رو دیدم وای گند زدم...
که بلند شدم و جنی رو هل دادم و رفتم دنبالش که دیدم داشت میرفت سمت دفترش که دستش رو گرفتم و آوردمش نزدیک خودم...
تهیونگ... ات حالت خوبه؟میدونی اون چیزی فکر میکنی نیست
ات... اصلا چرا باید ناراحت باشم مگه من تو رو دوست دارم؟ (با بغض)
تهیونگ... من نمیخواستم اون رو ببو...(ات حرفش رو قطع کرد)
ات... برام مهم نیست هر غلطی میخوای برو بکن
at...
که رفتم دفترم و دلم میخواست یه دل سیر گریه کنم ولی جلوی خودم رو گرفتم...
۱۰.۲k
۰۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.