فیک یونگی : زندگی درخشان
سه ماه بعد :
از اون روز به بد دیانا خیلی به اونجا و یونگی یو ات عادت کرده بود زندگیشون رو روال بود تا اینکه زنگ در خونه به صدا درومد
ات بلند شد تا درو باز کنه درو باز کرد یه زن پشت در بود
ات: شما؟؟
دختره : خدمتکار عوضی برو اونور میخام برم پیش د*دیم ( عشوه )
ات: ببشخید؟؟ فکر کنم اشتباه اومدین
یونگی : اتت کیهه؟
دختره : د*دی یونگی بگو این زنیکه بزاره بیام تو
یونگی : هااا؟؟ ددی؟؟ توکی دیگه
دختره : من همون زنیم که بچت تو شکمشه ات: چیی؟؟؟؟؟ بچه ؟ یونگیی این هرزه چی میگه؟؟؟
یونگی : بخدااا نمیدونمم
دختره : که نمیدونی آره همین الان میریم تست دی ان ای میدیم
یونگی و ات : اوک
رفتن تست دادن اما جوابش۰۰۰
از اون روز به بد دیانا خیلی به اونجا و یونگی یو ات عادت کرده بود زندگیشون رو روال بود تا اینکه زنگ در خونه به صدا درومد
ات بلند شد تا درو باز کنه درو باز کرد یه زن پشت در بود
ات: شما؟؟
دختره : خدمتکار عوضی برو اونور میخام برم پیش د*دیم ( عشوه )
ات: ببشخید؟؟ فکر کنم اشتباه اومدین
یونگی : اتت کیهه؟
دختره : د*دی یونگی بگو این زنیکه بزاره بیام تو
یونگی : هااا؟؟ ددی؟؟ توکی دیگه
دختره : من همون زنیم که بچت تو شکمشه ات: چیی؟؟؟؟؟ بچه ؟ یونگیی این هرزه چی میگه؟؟؟
یونگی : بخدااا نمیدونمم
دختره : که نمیدونی آره همین الان میریم تست دی ان ای میدیم
یونگی و ات : اوک
رفتن تست دادن اما جوابش۰۰۰
۱۰.۵k
۱۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.