فیک( عشق) پارت ۲۹
فیک( عشق) پارت ۲۹
ا.ت ویو
همه تو مدرسه عوض شده بودن.......رفتارشون با من نگاهشون..........وارد کلاس شدم..بقیه همه اومده بودن.......هانول تا منو دید سمتم اومد....
هانول: سلام ا.ت...
ا.ت: سلام.....
هانول: اوم......میشه امروز باهم کمی درس بخونیم....
ا.ت: چرا که نه......البته....شب...چون من بعد از مدرسه کمی سرم شلوغه....
هانول:شب.....
ا.ت: آره....اگهمیتونی...
هانول: باشه..پسمن خونت میام......
ا.ت: خونم...باشه.......
رفتم رو صندلیم نشستم......ک لارا و نامو و جیمین اومد....
لارا: سلام......
دیگه این واسم خیلیه...دارم شاخ درمیارم.....
ا.ت: سلام.......
نامو: چه کردی.......
برگه هارو ک توش اطلاعات اون زنه بود و از لای کتابم برداشتم و جلو اونا گرفتم.....
ا.ت: جیمین باید اینارو ببینی.....
جیمین برگه هارو از دستمگرفت...و همشو نگا کرد.....
جیمین: یعنی....
ا.ت: آره.....مواد استفاده میکنه....زندان رفته...و خیلی هارو همنجوری ک باباتو فریب داده....اونارم فریب داده..و بعدش همه ی پولشون و واسه خودش کرده......
نامو: نقشه ای داری...
ات: آره....
جیمین: خب منتظری چی هستی.....بگو......
ا.ت: خب ....اون اسم های ک تو برگه ست و به یکی از اونا زنگ میزنیم و بهش میگم ک اون زنه تو اون رستوران عه......به زنه زنگ میزنیم ک فک کنی....مارو بابات گفته بهش زنگ بزنیم بهش میگم ک بابای تو امشب میخاد اونو ببینه.......
اگه اون مرده زنه رو ببینه...میدونم نمیزاره زنه راحت باشه...و اون موقع همه چه جلو چشمای بابات روشن میشه و همه چیو درمورد اون زنه میفهمه...... و این شاید باعث شه ک دیگه بابات نخاد از مامانت جدا شه...البته...از توهم میخام ک بری خونه......و واسه ی شام آمادگی بگیری....فقط واسه بابا و مامانت......بزار اونا راحت حرفشون بزنه..و بیفهمه کی از کی چه میخاد.....
جیمین: امیدوارم جوریکه گفتیپیش بره....
ا.ت: خودمم مطمئن نیستم...اما امتحانش ک ضرر نداره.....
جیمین: باشه...پس امشب.....
ا.ت: آره خوبه.....
جیمین: باشه...ممنون.....
جیمین: خب لارا و نامو کمکم ک میکنید.......
نامو: من ک آره...همیشه باهاتم.....
لارا: منم هرجا ک نامو باشه هستم.......
جیمین: باشه.....ا.ت ممنون.......
و بعدش رفتن..........
اشتباه املایی بود معذرت 🤍❤
فعلا دیگه نمیخام شرط بزارم چون شرط نمیرسه اما اونای ک حمایت میکنین باید منتظر باشين تا شرط برسه پس دیر میشه
شاید چند پارت رو شرط نزارم....
ا.ت ویو
همه تو مدرسه عوض شده بودن.......رفتارشون با من نگاهشون..........وارد کلاس شدم..بقیه همه اومده بودن.......هانول تا منو دید سمتم اومد....
هانول: سلام ا.ت...
ا.ت: سلام.....
هانول: اوم......میشه امروز باهم کمی درس بخونیم....
ا.ت: چرا که نه......البته....شب...چون من بعد از مدرسه کمی سرم شلوغه....
هانول:شب.....
ا.ت: آره....اگهمیتونی...
هانول: باشه..پسمن خونت میام......
ا.ت: خونم...باشه.......
رفتم رو صندلیم نشستم......ک لارا و نامو و جیمین اومد....
لارا: سلام......
دیگه این واسم خیلیه...دارم شاخ درمیارم.....
ا.ت: سلام.......
نامو: چه کردی.......
برگه هارو ک توش اطلاعات اون زنه بود و از لای کتابم برداشتم و جلو اونا گرفتم.....
ا.ت: جیمین باید اینارو ببینی.....
جیمین برگه هارو از دستمگرفت...و همشو نگا کرد.....
جیمین: یعنی....
ا.ت: آره.....مواد استفاده میکنه....زندان رفته...و خیلی هارو همنجوری ک باباتو فریب داده....اونارم فریب داده..و بعدش همه ی پولشون و واسه خودش کرده......
نامو: نقشه ای داری...
ات: آره....
جیمین: خب منتظری چی هستی.....بگو......
ا.ت: خب ....اون اسم های ک تو برگه ست و به یکی از اونا زنگ میزنیم و بهش میگم ک اون زنه تو اون رستوران عه......به زنه زنگ میزنیم ک فک کنی....مارو بابات گفته بهش زنگ بزنیم بهش میگم ک بابای تو امشب میخاد اونو ببینه.......
اگه اون مرده زنه رو ببینه...میدونم نمیزاره زنه راحت باشه...و اون موقع همه چه جلو چشمای بابات روشن میشه و همه چیو درمورد اون زنه میفهمه...... و این شاید باعث شه ک دیگه بابات نخاد از مامانت جدا شه...البته...از توهم میخام ک بری خونه......و واسه ی شام آمادگی بگیری....فقط واسه بابا و مامانت......بزار اونا راحت حرفشون بزنه..و بیفهمه کی از کی چه میخاد.....
جیمین: امیدوارم جوریکه گفتیپیش بره....
ا.ت: خودمم مطمئن نیستم...اما امتحانش ک ضرر نداره.....
جیمین: باشه...پس امشب.....
ا.ت: آره خوبه.....
جیمین: باشه...ممنون.....
جیمین: خب لارا و نامو کمکم ک میکنید.......
نامو: من ک آره...همیشه باهاتم.....
لارا: منم هرجا ک نامو باشه هستم.......
جیمین: باشه.....ا.ت ممنون.......
و بعدش رفتن..........
اشتباه املایی بود معذرت 🤍❤
فعلا دیگه نمیخام شرط بزارم چون شرط نمیرسه اما اونای ک حمایت میکنین باید منتظر باشين تا شرط برسه پس دیر میشه
شاید چند پارت رو شرط نزارم....
۱۰.۵k
۱۲ بهمن ۱۴۰۲