پارت ۵
پارت ۵
خب بچه ها از اینجا به بعد غمگین میشه.
راستی میخواین پایانش بد باشه یا خوب؟
به همه اعلام کردیم که ما باهم قرار میزاریم و میخوایم بعد ۲ ماه ازدواج کنیم.
همه شوکه شده بودن (علامت بابای کوک ب.ک هست)
ب.ک:واقعاا؟
کوک:آره بابا ما تصمیم گرفتیم که ازدواج کنیم.
پرش زمانی به فردا
وقتی از خواب پا شدم دیدم که ساعت ۹ شده.
رفتم حموم و یه دوش ۲۰ دقیقه ای گرفتم.
خواستم با کوک برم بیرون.
بهش زنگ زدم و اونم یه آدرس داد که برم اونجا.
سوار ماشینم شدم و به طرف آدرسی که بهم داده بود رفتم وقتی دیدم کسی اونجا نبود هیجان زده شدم
ات:یعنی میخواد منو سوپرایز کنه؟
بعد اینکه رفتم توی رستوران چراغ ها خاموش شدن
که یکی به یه چیزی زد سرم و چشمام سیاهی رفت و بیهوش شدم.
بعد از اینکه چشمامو باز کردم دست و پاهامو بسته بودن
داشتم گریه میکردم که یه مرد از در اومد داخل.
کوکککک بوددددد!
داشتم گریه میکردم که..
برو پایین
پایین ترر
پایین تررررر
خب دیدم که حمایت نمیکنین گفتم که شرط بنویسم:
۱۵ لایک
۵ کامنت❤️
خب بچه ها از اینجا به بعد غمگین میشه.
راستی میخواین پایانش بد باشه یا خوب؟
به همه اعلام کردیم که ما باهم قرار میزاریم و میخوایم بعد ۲ ماه ازدواج کنیم.
همه شوکه شده بودن (علامت بابای کوک ب.ک هست)
ب.ک:واقعاا؟
کوک:آره بابا ما تصمیم گرفتیم که ازدواج کنیم.
پرش زمانی به فردا
وقتی از خواب پا شدم دیدم که ساعت ۹ شده.
رفتم حموم و یه دوش ۲۰ دقیقه ای گرفتم.
خواستم با کوک برم بیرون.
بهش زنگ زدم و اونم یه آدرس داد که برم اونجا.
سوار ماشینم شدم و به طرف آدرسی که بهم داده بود رفتم وقتی دیدم کسی اونجا نبود هیجان زده شدم
ات:یعنی میخواد منو سوپرایز کنه؟
بعد اینکه رفتم توی رستوران چراغ ها خاموش شدن
که یکی به یه چیزی زد سرم و چشمام سیاهی رفت و بیهوش شدم.
بعد از اینکه چشمامو باز کردم دست و پاهامو بسته بودن
داشتم گریه میکردم که یه مرد از در اومد داخل.
کوکککک بوددددد!
داشتم گریه میکردم که..
برو پایین
پایین ترر
پایین تررررر
خب دیدم که حمایت نمیکنین گفتم که شرط بنویسم:
۱۵ لایک
۵ کامنت❤️
۶.۰k
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.