تک پارتی (وقتی بهش خیانت کردی و.....)
#لینو
#استری_کیدز
وقتی تقصیر تو نبود بهش خیانت کردی و اون دیدت و ازت خواست باهاش کات کنی
رو به روش زانو زدی و با چشمای اشکی بهش خیره شدی
+ عشقم.... لطفاً......من....من...نمیخواستم
پوزخندی زد با چشمای قرمز شدش و اشک های خشک شده ی روی صورتش بهت زل زد
_ نمیخواستی؟......اینقدر با شور شوق میبوسیدیش.......نمیخواستی؟
بلند زد زیر خنده و همینطور آروم آروم اشک میریخت...
_ باورم نمیشه......باورم نمیشه
قهقهه میزد و با تمام وجودش گریه میکرد
_ باورم نمیشه تا این حد پست بودی لعنتییییییی......باورم نمیشهههههه
با فریادی که زد به خودت لرزیدی و دستات رو به زمین تکیه دادی و شروع کردی با تمام وجودت گریه کردن....
+ متاسفم عزیزم.....هق هق.....منو ببخش
خنده ای کرد و روشو ازت گرفت و به نقطه ی دیگه نگاه کرد
_ من حاضر بودم برات......همه چیزم رو بدم.....
با لحن آرومی همینطور که خنده بر لب داشت و اشک میریخت گفت
_ من.......
خندش کم کم محو شد و چشمای قرمزش با شدت بیشتری شروع به اشک ریختن کرد.
تو هم روی زانو هات افتاده بودی و با شدت گریه میکردی.... تمام فضای اون خونه رو حالا گریه های تو و سکوتی از طرف لینو فرا گرفته بود.
لینو بدون گفتن کلمه ای دیگه از کنار جسمه زانو زده و آشفته ی تو رد شد به سمت در خروجی خونه رفت
_ امیدوارم هرگز نبینمت
حتی نمیتونستی برگردی و توی چشماش نگاه کنی و با التماس بهش درخواست دوباره کنارت بودن رو بدی،فقط سرت رو پایین انداختی و گریه کردی تا وقتی که......صدای بسته شدن در رو برای همیشه شنیدی
#استری_کیدز
وقتی تقصیر تو نبود بهش خیانت کردی و اون دیدت و ازت خواست باهاش کات کنی
رو به روش زانو زدی و با چشمای اشکی بهش خیره شدی
+ عشقم.... لطفاً......من....من...نمیخواستم
پوزخندی زد با چشمای قرمز شدش و اشک های خشک شده ی روی صورتش بهت زل زد
_ نمیخواستی؟......اینقدر با شور شوق میبوسیدیش.......نمیخواستی؟
بلند زد زیر خنده و همینطور آروم آروم اشک میریخت...
_ باورم نمیشه......باورم نمیشه
قهقهه میزد و با تمام وجودش گریه میکرد
_ باورم نمیشه تا این حد پست بودی لعنتییییییی......باورم نمیشهههههه
با فریادی که زد به خودت لرزیدی و دستات رو به زمین تکیه دادی و شروع کردی با تمام وجودت گریه کردن....
+ متاسفم عزیزم.....هق هق.....منو ببخش
خنده ای کرد و روشو ازت گرفت و به نقطه ی دیگه نگاه کرد
_ من حاضر بودم برات......همه چیزم رو بدم.....
با لحن آرومی همینطور که خنده بر لب داشت و اشک میریخت گفت
_ من.......
خندش کم کم محو شد و چشمای قرمزش با شدت بیشتری شروع به اشک ریختن کرد.
تو هم روی زانو هات افتاده بودی و با شدت گریه میکردی.... تمام فضای اون خونه رو حالا گریه های تو و سکوتی از طرف لینو فرا گرفته بود.
لینو بدون گفتن کلمه ای دیگه از کنار جسمه زانو زده و آشفته ی تو رد شد به سمت در خروجی خونه رفت
_ امیدوارم هرگز نبینمت
حتی نمیتونستی برگردی و توی چشماش نگاه کنی و با التماس بهش درخواست دوباره کنارت بودن رو بدی،فقط سرت رو پایین انداختی و گریه کردی تا وقتی که......صدای بسته شدن در رو برای همیشه شنیدی
۲۴.۵k
۱۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.