پارت (۱۱)
پارت (۱۱)
با یک نفس دیگه، باقی موندهی محتویات لیوان رو تقریباً بلعید و
خواست مثل شبهای قبلی پول اون رو بپردازه که تانیا مانعش شد.
_امشب مهمون منی.
_مهمون تو؟
_نمایشتو دیدم... به خاطر تو امشب فروش خوبی داشتیم.
تهیونگ دو چیز رو هیچوقت از دست نمیداد؛ شغلهای راحت و
چیزهای رایگان! از اونجایی که در حال حاضر نمیتونست اولی روداشته باشه، بدون تالش اضافه تری مبنی بر پرداخت پول، یکی از
ابروهاش رو باال داد و با نیشخند کنج لبش گفت:
_پس نمای شم خوب بود، هوم؟
_خوب بود.
_پس نمایشمو دوست داشتی؟
تانیا دستی به پیشونیش کشید و جواب داد:
_می شه گفت اره...
_ _حرفهای امشبتو می ذارم پای اینکه احتماالً عاشقم شدی، اینجور
مهربونی ها اصال بهت نمیاد مادام تانیا.
پسر مو قهوه ای با علم اینکه تانی ا یک فرانسوی اصیله، از
کلمهی مادام استفاده کرده بود تا شاهد بیشتر حرص خوردنهای
اون دختر باشه.
تانیا در حالی که به سختی سعی میکرد خنده ش رو بخوره و جدی
به نظر برسه، برای بار دوم توی یک شب گفت:
_صداتو می شنون! تام صدام بزن تهیونگ.
و قبل از اینکه به خاطر دیر کردن، صاحبکارش رو عصبی تر کنه،
با عجله رفت تا بقیه ی سفارشها رو آماده کنه.
.
.
.
وارد اتاق شد و به آرومی کنار تخت جونگ هه زانو زد. پول های
امشب رو از جیب شلوار سیاه رنگش خارج کرد و جوری که
دوستش رو بیدار نکنه، اونها رو زیر تشکش، جایی که جونگ هه
از پول های خودش مراقبت می کرد قرار داد. خوب میدونست
داروهای همسرش چقدر میتونن گرون قیمت باشن و
خوب میدونست که جونگ هه، تا چه حد می تونه به این پول
احتیاج داشته باشه.
بعد از اینکه کارش رو تموم کرد ، به آرومی از نردههای تختش باال
رفت و روی اون دراز کشید. تمام طبقه در تاریکی فرو رفته بود
و حاال نوبت چشم های تهیونگ بود که به خواب بره.
با یک نفس دیگه، باقی موندهی محتویات لیوان رو تقریباً بلعید و
خواست مثل شبهای قبلی پول اون رو بپردازه که تانیا مانعش شد.
_امشب مهمون منی.
_مهمون تو؟
_نمایشتو دیدم... به خاطر تو امشب فروش خوبی داشتیم.
تهیونگ دو چیز رو هیچوقت از دست نمیداد؛ شغلهای راحت و
چیزهای رایگان! از اونجایی که در حال حاضر نمیتونست اولی روداشته باشه، بدون تالش اضافه تری مبنی بر پرداخت پول، یکی از
ابروهاش رو باال داد و با نیشخند کنج لبش گفت:
_پس نمای شم خوب بود، هوم؟
_خوب بود.
_پس نمایشمو دوست داشتی؟
تانیا دستی به پیشونیش کشید و جواب داد:
_می شه گفت اره...
_ _حرفهای امشبتو می ذارم پای اینکه احتماالً عاشقم شدی، اینجور
مهربونی ها اصال بهت نمیاد مادام تانیا.
پسر مو قهوه ای با علم اینکه تانی ا یک فرانسوی اصیله، از
کلمهی مادام استفاده کرده بود تا شاهد بیشتر حرص خوردنهای
اون دختر باشه.
تانیا در حالی که به سختی سعی میکرد خنده ش رو بخوره و جدی
به نظر برسه، برای بار دوم توی یک شب گفت:
_صداتو می شنون! تام صدام بزن تهیونگ.
و قبل از اینکه به خاطر دیر کردن، صاحبکارش رو عصبی تر کنه،
با عجله رفت تا بقیه ی سفارشها رو آماده کنه.
.
.
.
وارد اتاق شد و به آرومی کنار تخت جونگ هه زانو زد. پول های
امشب رو از جیب شلوار سیاه رنگش خارج کرد و جوری که
دوستش رو بیدار نکنه، اونها رو زیر تشکش، جایی که جونگ هه
از پول های خودش مراقبت می کرد قرار داد. خوب میدونست
داروهای همسرش چقدر میتونن گرون قیمت باشن و
خوب میدونست که جونگ هه، تا چه حد می تونه به این پول
احتیاج داشته باشه.
بعد از اینکه کارش رو تموم کرد ، به آرومی از نردههای تختش باال
رفت و روی اون دراز کشید. تمام طبقه در تاریکی فرو رفته بود
و حاال نوبت چشم های تهیونگ بود که به خواب بره.
۸.۹k
۱۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.