검열된 사랑
검열된 사랑
분= ۷
ویو home`
ات: کوک لطفا ایندتو خراب نکن اون مال همس ی ادم عمومیه
کوک: دهنتو ببند اون همچین ادمی نیست
ات: ا... اون هر شب جمعه واسه یکی ناله میکنه belive me
کوک: اصن من برا چی تورو به سرپرستی گرفتم دختره ی رو مخ never mind
ات: کوک لطفا
کوک: میزارمت پرورشگاه
وقتی کلمه ی پرورشگاه رو اورد قلبم از وسط نصف شد
فلش بک`
کازارو، رو تعقیب کردم ببینم کجا داره میره...
"body shop"
اوه نه اون مال بقیه ی مردا ناله میکنه کوکی عزیزم:)
پایان فلش بک`
کوک: تو برده ی منو خانوممی فهمیدی؟
ات: بله ارباب
سریع گفتمو با بغض دوئیدم تو اتاق
ات( من از تنهایی خابیدن میترسیدم و همینطورم از تاریکی ی شب رفتم اتاق کوک تا بهش بگم میترسم و برق اتاقمو بزنه ک دیدم تو بغل کازارو خابیده و با ناامیدی رفتم بیرون:)))
وقتی بمیرم پشیمون میشی جئون جونگ کوک:)
صبح مث همیشه از خاب پاشدم تا به زندگی گِلیم ادامه بدم
رفتم دستشویی کارای لازمو کردمو اومدم بیرون
لباس خدمتکاریمو برداشتم
پوشیدمش و اومدم بیرون
امروز باید تِی میکشیدم ولی اگه با این دامن خم میشدم همجام معلوم میشد
برا همین ی شلوارک از زیر دامنم پوشیدم
دسته ی تی رو برداشتم و کل خونرو برق انداختم
سرمو اوردم پایین و به دستام نگا کردم پوست پوست شده بود
مهم نیس برا کسی اهمیت نداره دستای من
یهویی ی دستی به کمرم کشیده شد سریع برگشتم عقب خیلی هول شده بودم دیدم کوکه
کوک: بهت اجازه نداده بودم جز لباس فرمت چیز دیگه ای بپوشی
ی نگاه پر از سوال بهش کردمو سریع دوئیدم
باورم نمیشد داشتم میدوئیدم و از دستش فرار میکردم نمیترسیدم ولی جوابی نداشتم ک بدم و این از همچی ترسناک تر بود..
با ی قدم بزرگ بهم رسید و از پشت منو گرفت
اون مرتیکه زن ذلیل دیگه داره حالمو بهم میزنه
제공
like π ۲۶
point of view (comment) π ۲۵
분= ۷
ویو home`
ات: کوک لطفا ایندتو خراب نکن اون مال همس ی ادم عمومیه
کوک: دهنتو ببند اون همچین ادمی نیست
ات: ا... اون هر شب جمعه واسه یکی ناله میکنه belive me
کوک: اصن من برا چی تورو به سرپرستی گرفتم دختره ی رو مخ never mind
ات: کوک لطفا
کوک: میزارمت پرورشگاه
وقتی کلمه ی پرورشگاه رو اورد قلبم از وسط نصف شد
فلش بک`
کازارو، رو تعقیب کردم ببینم کجا داره میره...
"body shop"
اوه نه اون مال بقیه ی مردا ناله میکنه کوکی عزیزم:)
پایان فلش بک`
کوک: تو برده ی منو خانوممی فهمیدی؟
ات: بله ارباب
سریع گفتمو با بغض دوئیدم تو اتاق
ات( من از تنهایی خابیدن میترسیدم و همینطورم از تاریکی ی شب رفتم اتاق کوک تا بهش بگم میترسم و برق اتاقمو بزنه ک دیدم تو بغل کازارو خابیده و با ناامیدی رفتم بیرون:)))
وقتی بمیرم پشیمون میشی جئون جونگ کوک:)
صبح مث همیشه از خاب پاشدم تا به زندگی گِلیم ادامه بدم
رفتم دستشویی کارای لازمو کردمو اومدم بیرون
لباس خدمتکاریمو برداشتم
پوشیدمش و اومدم بیرون
امروز باید تِی میکشیدم ولی اگه با این دامن خم میشدم همجام معلوم میشد
برا همین ی شلوارک از زیر دامنم پوشیدم
دسته ی تی رو برداشتم و کل خونرو برق انداختم
سرمو اوردم پایین و به دستام نگا کردم پوست پوست شده بود
مهم نیس برا کسی اهمیت نداره دستای من
یهویی ی دستی به کمرم کشیده شد سریع برگشتم عقب خیلی هول شده بودم دیدم کوکه
کوک: بهت اجازه نداده بودم جز لباس فرمت چیز دیگه ای بپوشی
ی نگاه پر از سوال بهش کردمو سریع دوئیدم
باورم نمیشد داشتم میدوئیدم و از دستش فرار میکردم نمیترسیدم ولی جوابی نداشتم ک بدم و این از همچی ترسناک تر بود..
با ی قدم بزرگ بهم رسید و از پشت منو گرفت
اون مرتیکه زن ذلیل دیگه داره حالمو بهم میزنه
제공
like π ۲۶
point of view (comment) π ۲۵
۱۲.۰k
۱۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.