پارت ۲۲ : Black Woolf....
صبح که جونگ کوک از خواب بیدار شد دید توی بغل تهیونگه
عصبانی شد در جد مرگ ولی نمیخواست چیزی بگه
پس سعی کرد از بغل تهیونگ بیاد بیرون که توسط دستای پر قدرتتهیونگ اسیر شو تهیونگ گفت : تکون نخور ( بم و خمار )
جونگ کوک : ولم کن ( اخم کیوت و عصبی )
تهیونگ : گفتم تکن نخور امگا خوابم میاد ( عصبی و بم )
جونگ کوک : به من چه خوابت میاد وام کن ( عصبی و اخمی )
که تهیونگ دستای جونگ کوک و گرفت و روش خیمه زد و گفت :
عصبانی شد در جد مرگ ولی نمیخواست چیزی بگه
پس سعی کرد از بغل تهیونگ بیاد بیرون که توسط دستای پر قدرتتهیونگ اسیر شو تهیونگ گفت : تکون نخور ( بم و خمار )
جونگ کوک : ولم کن ( اخم کیوت و عصبی )
تهیونگ : گفتم تکن نخور امگا خوابم میاد ( عصبی و بم )
جونگ کوک : به من چه خوابت میاد وام کن ( عصبی و اخمی )
که تهیونگ دستای جونگ کوک و گرفت و روش خیمه زد و گفت :
۵.۶k
۱۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.