فیک( عشق) پارت ۳۷
فیک( عشق) پارت ۳۷
جیمین ویو
میدونستم اگه هم برم اون قبول نمیکنه کنارش بشينم......خب امتحانش ضرر نداره.......
با کمال تعجب...قبول کرد...........
اما از رفتارش فهمیدم...باهام راحت نيست.....
تو زنگ تفریح قرار شد فوتبال بازی کنیم.....دخترا یه تیم و پسرا یه تیم.......
ک نمیدونم چجوری اونا برنده شدن.......شب قرار شد رستوران بریم..........
بعدی مدرسه قرار شد نامو منو برسونه خونه......تو راه گفت....
نامو: خب..قدم دوم...باید بری و ا.ت و به رستوران بیاری....
جیمین: اینکه کنارش نشسته بودم راحت نبود..بیرم و رستوران بیارمش....
نامو: جیمین....پسر....اگه واقعا میخای....بهت باور کنه ک دوسش داری...باید این کارهارو انجام بدی.........
جیمین: اما چجوری...من ک حتی شمارشو ندارم....
نامو: تو خونه برو....من به لارا میگم ک شمارشو از بورام بگیره و بعدش واست میفرستم....
جیمین: باشه......
دم در خونه پیاده شدم.........زنگ درو زدم ک خدمتکار دور باز کرد....داخل رفتم....خدمتکار دنبالم اومد بهش گفتم....
جیمین: مامان بابام...نیست....
خدمتکار: آقای پارک رفت شرکت.....و خانم پارک تو اتاقشه....
جیمین: باشه....
و بعدش خاستم اول برم به مامانم ی سری بزنم......
تقی به در زدم...ک صدای مامانم اومد.....
درو باز کردم.........ک مامانم و رو صندلی میز آرایشش دیدم...رفتم و پشتش وایستادم...و سرمو رو شونش گذاشتم.......
جیمین: سلام...مامانی.....
مامان جیمین: سلام پسرم.....
جیمین: خوشگل شدی...جای میری...
مامان جیمین: خب...منو بابات شب واسه شام بیرون میریم.....
جیمین: واو....باشه......
مامان جیمین: ممنون پسرم....ک به بابات کمک کردی...ک بیفهمه اون زنه چجور آدمیه....
جیمین: خب...همش نقشه ا.ت بود...
مامان جیمین: ا.ت ...اون کیه..بار اولمه اسمشو میشنوم....
جیمین: خب...اون...همکلاسی جدیدمه.....
مامان جیمین: همکلاسی.....😉
جیمین: خب چون مامانمِ بهتمیگم.....آره یجوری همکلاسی اما دوسش دارم.....
مامان جیمین: وای..وای...پسر مغرور من عاشق شده.....الان میخام ا.ت و ببينم.....میخام ببينم چجور دختریه ک تو عاشقش شدی......مامان باباشو میشناسم....اسم شرکت شون چیه.....از دوستای باباته.....
جیمین: خب...اون مامان نداره....و باباش چند وقتیه ک ولش کرده...البته اینکه باباش کنارش نیس بهتره چون همیشه اذیتش میکرد......
مامان جیمین: باباش ولش کرده...
جیمین: آره...ا.ت شبیه ماها نیس...اون از یه خانواده فقیره.......و اون با تلاش خودش تو آزمون بورس مدرسه قبول شد.....
مامان جیمین: فقیره...؟..
جیمین: آره....
مامان جیمین:................
اشتباه املایی بود معذرت 💜
خب بنظرتون مامان جیمین چی گفت؟🤔
جیمین ویو
میدونستم اگه هم برم اون قبول نمیکنه کنارش بشينم......خب امتحانش ضرر نداره.......
با کمال تعجب...قبول کرد...........
اما از رفتارش فهمیدم...باهام راحت نيست.....
تو زنگ تفریح قرار شد فوتبال بازی کنیم.....دخترا یه تیم و پسرا یه تیم.......
ک نمیدونم چجوری اونا برنده شدن.......شب قرار شد رستوران بریم..........
بعدی مدرسه قرار شد نامو منو برسونه خونه......تو راه گفت....
نامو: خب..قدم دوم...باید بری و ا.ت و به رستوران بیاری....
جیمین: اینکه کنارش نشسته بودم راحت نبود..بیرم و رستوران بیارمش....
نامو: جیمین....پسر....اگه واقعا میخای....بهت باور کنه ک دوسش داری...باید این کارهارو انجام بدی.........
جیمین: اما چجوری...من ک حتی شمارشو ندارم....
نامو: تو خونه برو....من به لارا میگم ک شمارشو از بورام بگیره و بعدش واست میفرستم....
جیمین: باشه......
دم در خونه پیاده شدم.........زنگ درو زدم ک خدمتکار دور باز کرد....داخل رفتم....خدمتکار دنبالم اومد بهش گفتم....
جیمین: مامان بابام...نیست....
خدمتکار: آقای پارک رفت شرکت.....و خانم پارک تو اتاقشه....
جیمین: باشه....
و بعدش خاستم اول برم به مامانم ی سری بزنم......
تقی به در زدم...ک صدای مامانم اومد.....
درو باز کردم.........ک مامانم و رو صندلی میز آرایشش دیدم...رفتم و پشتش وایستادم...و سرمو رو شونش گذاشتم.......
جیمین: سلام...مامانی.....
مامان جیمین: سلام پسرم.....
جیمین: خوشگل شدی...جای میری...
مامان جیمین: خب...منو بابات شب واسه شام بیرون میریم.....
جیمین: واو....باشه......
مامان جیمین: ممنون پسرم....ک به بابات کمک کردی...ک بیفهمه اون زنه چجور آدمیه....
جیمین: خب...همش نقشه ا.ت بود...
مامان جیمین: ا.ت ...اون کیه..بار اولمه اسمشو میشنوم....
جیمین: خب...اون...همکلاسی جدیدمه.....
مامان جیمین: همکلاسی.....😉
جیمین: خب چون مامانمِ بهتمیگم.....آره یجوری همکلاسی اما دوسش دارم.....
مامان جیمین: وای..وای...پسر مغرور من عاشق شده.....الان میخام ا.ت و ببينم.....میخام ببينم چجور دختریه ک تو عاشقش شدی......مامان باباشو میشناسم....اسم شرکت شون چیه.....از دوستای باباته.....
جیمین: خب...اون مامان نداره....و باباش چند وقتیه ک ولش کرده...البته اینکه باباش کنارش نیس بهتره چون همیشه اذیتش میکرد......
مامان جیمین: باباش ولش کرده...
جیمین: آره...ا.ت شبیه ماها نیس...اون از یه خانواده فقیره.......و اون با تلاش خودش تو آزمون بورس مدرسه قبول شد.....
مامان جیمین: فقیره...؟..
جیمین: آره....
مامان جیمین:................
اشتباه املایی بود معذرت 💜
خب بنظرتون مامان جیمین چی گفت؟🤔
۱۴.۵k
۱۷ بهمن ۱۴۰۲