اشتباه اخر
پارت⁵
تهیونگ کلتش رو از جای مخصوص و مخفی اسلحه اش در آورد و به سمت نیکولاس نشونه گیری کرد...
_من تا اینجا پیش اومدم تا تو بتونی بفهمی چه اتفاقی قرار است پیش بیاد...من میدونم که دل تو مثل گنجیشگ کوچک و نازکه تا همین الان هم غش نکردی جای تعجب داره...برو تو ماشین منتظرم بمون...
ا.ت با تموم ترسی که وجودش را فرار گرفته بود، با اینکه نمیتوانست درست قدن بردارد ولی بیرون از ان خرابه رفت و توی ماشین نشست...از ترس خشکش زده بود و اشک های میریختند...بر هیچگونه از احساسات منفی که به سراغش امده بودند کنترلی نداشت...
ناگهان صدای رها شدن تیر و خالی شدن اون کلت از اون خرابه بیرون اومد...و بعد از چند دقیقه
تهیونگ از ان خرابه بیرون اومد و سمت ماشین اومد و سوار شد...
_ببخشید بیب که زود تر بت نگفته بودم ولی هر چیزی یک وقتی داره...بهتره هرچی امروز دیدی و رو فراموش کنی ولی هر چی شنیدی رو نه...ما کلی داستان جذاب باهم دیگه پیش رو دارم لاولی
_پایان
چطور بود؟ وانشات نوشتنو ادامه بدم¿¡
حمایت فراموش نشه...:)
تهیونگ کلتش رو از جای مخصوص و مخفی اسلحه اش در آورد و به سمت نیکولاس نشونه گیری کرد...
_من تا اینجا پیش اومدم تا تو بتونی بفهمی چه اتفاقی قرار است پیش بیاد...من میدونم که دل تو مثل گنجیشگ کوچک و نازکه تا همین الان هم غش نکردی جای تعجب داره...برو تو ماشین منتظرم بمون...
ا.ت با تموم ترسی که وجودش را فرار گرفته بود، با اینکه نمیتوانست درست قدن بردارد ولی بیرون از ان خرابه رفت و توی ماشین نشست...از ترس خشکش زده بود و اشک های میریختند...بر هیچگونه از احساسات منفی که به سراغش امده بودند کنترلی نداشت...
ناگهان صدای رها شدن تیر و خالی شدن اون کلت از اون خرابه بیرون اومد...و بعد از چند دقیقه
تهیونگ از ان خرابه بیرون اومد و سمت ماشین اومد و سوار شد...
_ببخشید بیب که زود تر بت نگفته بودم ولی هر چیزی یک وقتی داره...بهتره هرچی امروز دیدی و رو فراموش کنی ولی هر چی شنیدی رو نه...ما کلی داستان جذاب باهم دیگه پیش رو دارم لاولی
_پایان
چطور بود؟ وانشات نوشتنو ادامه بدم¿¡
حمایت فراموش نشه...:)
۴.۵k
۱۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.