تک پارتی (وقتی پریودی اما....)
#هیونجین
#استری_کیدز
وقتی پریودی و خیلی درد داری ولی اون بیرونه
نیمه شب بود با درد شدیدی که توی دلت پیچید آروم چشماتو باز کردی.
با درد شدیدی که داشتی به زور توسنتی خودتو از روی تخت بلند کنی و با کمک دیوار ها توی تاریکی خودت رو به در اتاق رسوندی و درو آروم باز کردی.
دردت فوقالعاده شدید بود و هیونجین هم بخاطر کامبک جدیدی که در راه بود چند روز رو به خونه نمیومد و بیشتر توی خوابگاه با پسرا میگذروند.
از درد شدیدی که هر لحظه بیشتر از قبل میشد دیگه تقریباً به گریه افتاده بودی و آروم به سمت مبل توی حال پذیرایی رفتی و روش نشستی.
دیگه واقعاً نمیتونستی تحمل کنی پس گوشیت رو برداشتی و شروع کردی به گرفتن شماره ی هیون .
ساعت ۲ شب بود و اصلا دلت نمیخواست هیون رو بیدار کنی ولی هیچ جوره نمیتونستی با این درد کنار بیای.
گوشی رو سمت گوشت بردی
+ ه...هیون
هیونجین با صدای خوابالودی جوابت رو داد
_ هوم....بله..
صدات بخاطر گریه لرزون بود
+ هیون....م...میشه....بیای ؟
هیونجین با شنیدن صدای لرزونت با ترس از جاش بلند شد
_ چ....چیشده ؟
گریه ات شدت بیشتری گرفت
+ د...درد دارم.....م...میشه بیای ؟
هیون سری از روی تخت بلند شد و شروع کرد به آماده شدن و توی همین حین جوابتو رو داد
_ آره عشقم....الان میام
.
(۱۵ دقیقه بعد )
با صدای زنگ در خونه سریع با تمام توانی که داشتی به سمت در رفتی و بازش کردی
+ آه....ه...هیون
هیونجین با دیدن وضعیتت سریع به سمتت اومد و تو توی بغلش گرفت
_ عزیزم خوبی ؟
آروم و با بیحالی سرت رو تکون دادی که تورو بلند کرد و به سمت مبل راحتی برد و آروم تورو روی مبل گذاشت
به سمت آشپزخونه رفت و یک مقدار قرص و آب برات آورد و اومد دوباره کنارت و کمکت کرد که آب رو بخوری
بعد از اینکه مطمئن شد کاملاً همه چیزی رو که نیاز داری برات فراهم کرده کنار مبل نشست و شروع کرد به نوازش کردن موهات
+م... متاسفم....نمیخواستم بیدارت کنم
هیونجین لبخندی پر از محبت بهت زد
_ اصلا مهم نیست عزیزم.....تو باید خیلی زود تر از اینا بهم زنگ میزدی
لبخند بی جونی زدی که هیونجین آروم گونت رو بوسید و موهات رو نوازش کرد
_ بخواب عشقم.....یکم استراحت کن
#استری_کیدز
وقتی پریودی و خیلی درد داری ولی اون بیرونه
نیمه شب بود با درد شدیدی که توی دلت پیچید آروم چشماتو باز کردی.
با درد شدیدی که داشتی به زور توسنتی خودتو از روی تخت بلند کنی و با کمک دیوار ها توی تاریکی خودت رو به در اتاق رسوندی و درو آروم باز کردی.
دردت فوقالعاده شدید بود و هیونجین هم بخاطر کامبک جدیدی که در راه بود چند روز رو به خونه نمیومد و بیشتر توی خوابگاه با پسرا میگذروند.
از درد شدیدی که هر لحظه بیشتر از قبل میشد دیگه تقریباً به گریه افتاده بودی و آروم به سمت مبل توی حال پذیرایی رفتی و روش نشستی.
دیگه واقعاً نمیتونستی تحمل کنی پس گوشیت رو برداشتی و شروع کردی به گرفتن شماره ی هیون .
ساعت ۲ شب بود و اصلا دلت نمیخواست هیون رو بیدار کنی ولی هیچ جوره نمیتونستی با این درد کنار بیای.
گوشی رو سمت گوشت بردی
+ ه...هیون
هیونجین با صدای خوابالودی جوابت رو داد
_ هوم....بله..
صدات بخاطر گریه لرزون بود
+ هیون....م...میشه....بیای ؟
هیونجین با شنیدن صدای لرزونت با ترس از جاش بلند شد
_ چ....چیشده ؟
گریه ات شدت بیشتری گرفت
+ د...درد دارم.....م...میشه بیای ؟
هیون سری از روی تخت بلند شد و شروع کرد به آماده شدن و توی همین حین جوابتو رو داد
_ آره عشقم....الان میام
.
(۱۵ دقیقه بعد )
با صدای زنگ در خونه سریع با تمام توانی که داشتی به سمت در رفتی و بازش کردی
+ آه....ه...هیون
هیونجین با دیدن وضعیتت سریع به سمتت اومد و تو توی بغلش گرفت
_ عزیزم خوبی ؟
آروم و با بیحالی سرت رو تکون دادی که تورو بلند کرد و به سمت مبل راحتی برد و آروم تورو روی مبل گذاشت
به سمت آشپزخونه رفت و یک مقدار قرص و آب برات آورد و اومد دوباره کنارت و کمکت کرد که آب رو بخوری
بعد از اینکه مطمئن شد کاملاً همه چیزی رو که نیاز داری برات فراهم کرده کنار مبل نشست و شروع کرد به نوازش کردن موهات
+م... متاسفم....نمیخواستم بیدارت کنم
هیونجین لبخندی پر از محبت بهت زد
_ اصلا مهم نیست عزیزم.....تو باید خیلی زود تر از اینا بهم زنگ میزدی
لبخند بی جونی زدی که هیونجین آروم گونت رو بوسید و موهات رو نوازش کرد
_ بخواب عشقم.....یکم استراحت کن
۲۹.۲k
۱۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.