رمان
P4
وقتی کوک رفت من فقط داشتم گریه می کردم
کوک :سوار ماشین شدیم و رفتیم بیرون دور زنی که میا بهم زل زده بود.
کوک:چیزی شده؟
میا:مگه باید چیزی بشه ک من عشقمو نگاه کنم.
کوک
یه لبخند ریزی زد و ماشین رو زد بقل بم زل زد ک یه دفعه صندلی رفت عقب روش خیمه زدم و بش لب دادم....
مینسو
از گریه نفسم بالا نمیومد داشتم سورفه میکردم ک ی لحظه زد ب سرم احساس میکردم دیگه نمیتونم خسته شدم از این همه داد و بیداد از اون دختره( داشتم ت ذهنم میگفتم )یه لحظه شروع کردم جیغ زدن و محکم موهامو میکشیدم ....
کوک
نفسم ديگه بالا نميومد میا تندتند نفس نفس میزد ...
(پرش زمانی)
کوک
برگشتم خونه ساعت ۱۲ بود چراغا خاموش بود رفتم ت اتاق مینسو ک دیدم خوابه درو بستم و رفتم خوابیدم فرداش میا اومده بود خونه ام باور نشد ک کلید خونه رو از کجا داشت وقتی ازش پرسبدم گف:چییی...ها...چیزه...اهههه... پریدم ت حرفش و گفتم :از کیفم بر داشتی؟
یه دفعه پرید و گفت:اهااا اره...ارهه از کیفت
کوک:چیزی مبخوری؟
میا:نه عشقم تو برو سرکار من خودم درس میکنم
کوک:اوک
مینسو
اون شب انقدر گریه کردم ک خوابم برد صب بیدار شدم دیدم میا خونه بود و داشت فیلم میدید وقتی بش سلام کردم جواب نداد و یه دفعه پرید و گفت برو برام صبحانه امده کن
یه لحظه شوکه شدم
و برگشت داد زد مگه نشنیدی چی گفتم ...
مینسو:بب... ب...با...شه (اروم)
رفتم براش صبحانه اماده کردم و گذاشتم رو میز ...
کوک
داشتم میرفتم سرکار ک یدفعه یکی بدو بدو اومد سمتم بم ی تصویر از میا نشون داد تعجب کردم
علامت کوک+اون شخص_
-اینو میشناسی؟
+اره برا چی؟
-هیچی زنمه
ی لحظه شوکه شدم چییییی؟(با داد)
اون زنه منه با قراره ۶ ماه دیگه از ازدواج کنیم...اصن توکی ای چی میکی واسه خودت..
-ولی اقا این زن منه و ماهم ی هفته پیش ازدو اج کردیم....
یه لحظه شوکه بودم ک تلفنم زنگ خورد...
میا
غذا رو ک خوردم زنگ زدم کوک
میا:الو عشقم
کوک:ولی من عشق واقعی تو پیدا کردم و قطع کرد شوکه بودم ک جریانو فهمیدم میا:وای نه نامزدم ...باید کار مینسو رو تموم کنم (بچه ها میا از مینسو بدش میادب خاطر اینکه مینسو دختر خوشگلی و مینسو از ته دل کوک رو دوس داشته ولی میا فیک بوده و فقط ب خاطر پول کوک رو میخواسته) ادامه پارت بعد....
بچه ها اگه بد شد ببخشید
وقتی کوک رفت من فقط داشتم گریه می کردم
کوک :سوار ماشین شدیم و رفتیم بیرون دور زنی که میا بهم زل زده بود.
کوک:چیزی شده؟
میا:مگه باید چیزی بشه ک من عشقمو نگاه کنم.
کوک
یه لبخند ریزی زد و ماشین رو زد بقل بم زل زد ک یه دفعه صندلی رفت عقب روش خیمه زدم و بش لب دادم....
مینسو
از گریه نفسم بالا نمیومد داشتم سورفه میکردم ک ی لحظه زد ب سرم احساس میکردم دیگه نمیتونم خسته شدم از این همه داد و بیداد از اون دختره( داشتم ت ذهنم میگفتم )یه لحظه شروع کردم جیغ زدن و محکم موهامو میکشیدم ....
کوک
نفسم ديگه بالا نميومد میا تندتند نفس نفس میزد ...
(پرش زمانی)
کوک
برگشتم خونه ساعت ۱۲ بود چراغا خاموش بود رفتم ت اتاق مینسو ک دیدم خوابه درو بستم و رفتم خوابیدم فرداش میا اومده بود خونه ام باور نشد ک کلید خونه رو از کجا داشت وقتی ازش پرسبدم گف:چییی...ها...چیزه...اهههه... پریدم ت حرفش و گفتم :از کیفم بر داشتی؟
یه دفعه پرید و گفت:اهااا اره...ارهه از کیفت
کوک:چیزی مبخوری؟
میا:نه عشقم تو برو سرکار من خودم درس میکنم
کوک:اوک
مینسو
اون شب انقدر گریه کردم ک خوابم برد صب بیدار شدم دیدم میا خونه بود و داشت فیلم میدید وقتی بش سلام کردم جواب نداد و یه دفعه پرید و گفت برو برام صبحانه امده کن
یه لحظه شوکه شدم
و برگشت داد زد مگه نشنیدی چی گفتم ...
مینسو:بب... ب...با...شه (اروم)
رفتم براش صبحانه اماده کردم و گذاشتم رو میز ...
کوک
داشتم میرفتم سرکار ک یدفعه یکی بدو بدو اومد سمتم بم ی تصویر از میا نشون داد تعجب کردم
علامت کوک+اون شخص_
-اینو میشناسی؟
+اره برا چی؟
-هیچی زنمه
ی لحظه شوکه شدم چییییی؟(با داد)
اون زنه منه با قراره ۶ ماه دیگه از ازدواج کنیم...اصن توکی ای چی میکی واسه خودت..
-ولی اقا این زن منه و ماهم ی هفته پیش ازدو اج کردیم....
یه لحظه شوکه بودم ک تلفنم زنگ خورد...
میا
غذا رو ک خوردم زنگ زدم کوک
میا:الو عشقم
کوک:ولی من عشق واقعی تو پیدا کردم و قطع کرد شوکه بودم ک جریانو فهمیدم میا:وای نه نامزدم ...باید کار مینسو رو تموم کنم (بچه ها میا از مینسو بدش میادب خاطر اینکه مینسو دختر خوشگلی و مینسو از ته دل کوک رو دوس داشته ولی میا فیک بوده و فقط ب خاطر پول کوک رو میخواسته) ادامه پارت بعد....
بچه ها اگه بد شد ببخشید
۱۱.۳k
۲۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.