پارت ۲۳
پارت ۲۳
ویوی ستین
برگشتم سمت کافه چند دقیقه طول کشید سادیا اومد دنبالم
سادیا:ببین استاد ازت عصبیه رل زدی با میلاد ؟!
ستین: پس تو رو فرستاده دنبال من میدونستم بریم دیر نکنیم
سمت کلاس راه افتادم
سادیا:رل زدی واقعا باهاش؟؟
ستین:بیا میفهمی
وارد کلاس شدم دیدم مهرداد اخم کرده و میلاد کنارش وایستاد بچ ها نشستن
ستین:استاد
مهرداد:ستین ینی با میلاد رل زدین
میلاد:داداش...
ستین:خدم درخاست دادم میلاد قبول کرد مشکلش چیه ؟!
سودا:تو ک دوستش نداری
ستین:دارم
رهام:چرا دروغ میگی
مهرداد:ما رو گول نزن
امیر:تفاهم سنیتون چی؟
میلاد:مهمه مگ ؟!
مهرداد:اره
ستین:اگ میلاد مشکلی نداره منم ندارم دیگ میلاد ۴ سال ازت بزرگ ترم بدون خجالت بگو رل میزنی یا ن ؟!
همه تعجب کرده بودن و میلاد سکوت
امیر:اینطوری نزارش توی رو در وایسی بزا چند روز فکراشو کنه
رهام:امیر راست میگ
مهرداد:میلاد ب چند روز بیشتر نیاز داره درست عاشقته اما حق نداری از احساساتش سواستفاده کنی
سودا:خاهر من اهل اینکارا نیست اصلا چرا تو در خاست دادی ها ؟!
ستین:آخرین حرفمو ک ب میلاد زدم یادم اومد قبل عمل فهمیدم دوستش داشتم ک همچنین حرفی زدم
سادیا:چ حرفی بگو ما هم بدونیم
ستین:بهش گفتم تنام نزاره
مهرداد:همین با همین دو کلمه فهمیدی عاشقشی مطمئنی ب میلاد گفتی ؟!
امیر:گیر ندین دیگ چند روز وقت ب میلاد و ستین بدین
میلاد:ای بابا ب خدم گفت منم خسته نکن داداش تو خدت خانومت چی مشکل نداشتین ها؟!ولی بازم پیش هم موندین و ازدواج کردین هیچکس اینجا غریبه نیس آقا عاشقم خدتونم میدونین چرا گیر الکی میدین آخع؟!
ستین:هوففف من خسته شدم سر درد هم گرفتم میلاد خدت میدونی با اینا ی هفته ام بیشتر فرصت نداری
از کلاس زدم بیرون سمت کافه رفتم
ستین:آقا محمد کار زیاد داریم
محمد:کمه اراده کنی تمومه
ویوی میلاد
بعد رفتن ستین کلافه رفتم کنار بچ ها نشستم
مهرداد:میلاد خنگ نباش خدمونم میدونیم رامیتنو دوست داشته درست یادش نمیاد فک میکنه تویی
میلاد:بابا قبل عملی مگ همه اتونو از اتاق بیرون نکرد نگفت حرف خصوصی با من داره از خاست کنارش باشم هیچوقت تناش نزارم مهرداد پا پیچ من نشو من قاطیم
بلندشم عصبی از کلاس زدم بیرون سمت ماشین رفتم و پشتش نشستم و روشن کردم سمت خیابون گردی رفتم
ویوی مهرداد
بعد رفتن میلاد
مهرداد:ن داداشه ما خل شده رسما
رهام:منطقی باشیم دیگ میگ همچین حرفی زده اگ حس داشته ب میلاد ی مدت با میلاد باشه اون حس برمیگرده و ب عشق تبدیل میشه ترسش چیع ؟!
امیر:مشکل بودنه رامتین توی گذشته ی ستینه اگ ستین اونو یادش بیاد میلاد نابود میشه ب اینجاش فک کردین
مهرداد:دکترش گفت دائمیه از دست دادنه حافظه اش
ویوی ستین
برگشتم سمت کافه چند دقیقه طول کشید سادیا اومد دنبالم
سادیا:ببین استاد ازت عصبیه رل زدی با میلاد ؟!
ستین: پس تو رو فرستاده دنبال من میدونستم بریم دیر نکنیم
سمت کلاس راه افتادم
سادیا:رل زدی واقعا باهاش؟؟
ستین:بیا میفهمی
وارد کلاس شدم دیدم مهرداد اخم کرده و میلاد کنارش وایستاد بچ ها نشستن
ستین:استاد
مهرداد:ستین ینی با میلاد رل زدین
میلاد:داداش...
ستین:خدم درخاست دادم میلاد قبول کرد مشکلش چیه ؟!
سودا:تو ک دوستش نداری
ستین:دارم
رهام:چرا دروغ میگی
مهرداد:ما رو گول نزن
امیر:تفاهم سنیتون چی؟
میلاد:مهمه مگ ؟!
مهرداد:اره
ستین:اگ میلاد مشکلی نداره منم ندارم دیگ میلاد ۴ سال ازت بزرگ ترم بدون خجالت بگو رل میزنی یا ن ؟!
همه تعجب کرده بودن و میلاد سکوت
امیر:اینطوری نزارش توی رو در وایسی بزا چند روز فکراشو کنه
رهام:امیر راست میگ
مهرداد:میلاد ب چند روز بیشتر نیاز داره درست عاشقته اما حق نداری از احساساتش سواستفاده کنی
سودا:خاهر من اهل اینکارا نیست اصلا چرا تو در خاست دادی ها ؟!
ستین:آخرین حرفمو ک ب میلاد زدم یادم اومد قبل عمل فهمیدم دوستش داشتم ک همچنین حرفی زدم
سادیا:چ حرفی بگو ما هم بدونیم
ستین:بهش گفتم تنام نزاره
مهرداد:همین با همین دو کلمه فهمیدی عاشقشی مطمئنی ب میلاد گفتی ؟!
امیر:گیر ندین دیگ چند روز وقت ب میلاد و ستین بدین
میلاد:ای بابا ب خدم گفت منم خسته نکن داداش تو خدت خانومت چی مشکل نداشتین ها؟!ولی بازم پیش هم موندین و ازدواج کردین هیچکس اینجا غریبه نیس آقا عاشقم خدتونم میدونین چرا گیر الکی میدین آخع؟!
ستین:هوففف من خسته شدم سر درد هم گرفتم میلاد خدت میدونی با اینا ی هفته ام بیشتر فرصت نداری
از کلاس زدم بیرون سمت کافه رفتم
ستین:آقا محمد کار زیاد داریم
محمد:کمه اراده کنی تمومه
ویوی میلاد
بعد رفتن ستین کلافه رفتم کنار بچ ها نشستم
مهرداد:میلاد خنگ نباش خدمونم میدونیم رامیتنو دوست داشته درست یادش نمیاد فک میکنه تویی
میلاد:بابا قبل عملی مگ همه اتونو از اتاق بیرون نکرد نگفت حرف خصوصی با من داره از خاست کنارش باشم هیچوقت تناش نزارم مهرداد پا پیچ من نشو من قاطیم
بلندشم عصبی از کلاس زدم بیرون سمت ماشین رفتم و پشتش نشستم و روشن کردم سمت خیابون گردی رفتم
ویوی مهرداد
بعد رفتن میلاد
مهرداد:ن داداشه ما خل شده رسما
رهام:منطقی باشیم دیگ میگ همچین حرفی زده اگ حس داشته ب میلاد ی مدت با میلاد باشه اون حس برمیگرده و ب عشق تبدیل میشه ترسش چیع ؟!
امیر:مشکل بودنه رامتین توی گذشته ی ستینه اگ ستین اونو یادش بیاد میلاد نابود میشه ب اینجاش فک کردین
مهرداد:دکترش گفت دائمیه از دست دادنه حافظه اش
۱.۷k
۲۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.