چند پارتی( آسمان تنهای من ) ادامه پارت آخر۷
چندپارتی( آسمان تنهای من ) ادامه پارت آخر۷
سریع به سمت ا.ت رفتم....ک چشماشو باز کرد....
ا.ت: جو...جونگکوک....
از وان بیرونش کردم.....رو زمین تو بغلم بود.....
جونگکوک: مگه دیوونه شدی..ها...میخای منو تنها بزاری......
ا.ت: جو..جونگکوک..تو..چرا اینجاِ الان بايد..ب.با یونا بودی....
جونگکوک: من..متاسفم..ک نفهمیدم..نفهمیدم چقد دوسم داری.
ا.ت: پس فهمیدی...
از رو زمین بلند شدم،ا.ت و براید استایل بغلش کردم...
جونگکوک: باید بریم بیمارستان...
از خونه بیرون شدم..یه تاکسی گرفتمو و بعد از ۲۰ دقیقه ی به بیمارستان رسيديم،بخش اورژانس بردمش،دکتر اومد و دستشو پانسمان کرد..زخمش فقط سطحی بود..خیلی عمیق نبود،بعد از تموم شدن،کارشون و سِرُم..دوتایی از بیمارستان بیرون اومدیم..
ا.ت گفت میخاد پیاده بریم....
ا.ت: جونگکوک..چند مدته میدونی دوست دارم....
جونگکوک: امروز...یونا بهم گفت....
جلوش وایستادم.....
جونگکوک: من معذرت میخوام...واقعا واسه خودم متاسفم...ک نفهمیدم...اما الان میخام بگم ک خیلی دوست دارم....امیدوارم منو ببخشی...
ا.ت: توکاری نکردی ک معذرت بخای....باشه....منم خیلی دوست دارم......
دستمو دور کمرش حلقه کردم و سمت لبش رفتم...آروم لبمو رو لبش گذاشتم و آروم بوسیدمش....ک با این کارم آسمون رعدوبرق زد...همه خوشحالن...شبیه ما دوتا.......خوشحالم ک آسمانمون تنها نموند.
♡آسمان دوتایی ما♡
پایان..
من ک گفته بودم غمگین تمومش میکنم اما درخواست ها زیاد بود ک گفتن شاد تموم کنم...من حرفتون و قبول کردم و شاد تمومش کردم...
امیدوارم خوشتون اومده باشه....بریم واسه فیک بعدی ..دنیای خیالی..
و اینکه ۶۶۰تایی شدنمون مبارک..۶۶۰ تایی اما پست ها بیشتر از۵۰ لایک نمیخوره...فک کنم بیشتر فالورام فیکه...😔🙂
سریع به سمت ا.ت رفتم....ک چشماشو باز کرد....
ا.ت: جو...جونگکوک....
از وان بیرونش کردم.....رو زمین تو بغلم بود.....
جونگکوک: مگه دیوونه شدی..ها...میخای منو تنها بزاری......
ا.ت: جو..جونگکوک..تو..چرا اینجاِ الان بايد..ب.با یونا بودی....
جونگکوک: من..متاسفم..ک نفهمیدم..نفهمیدم چقد دوسم داری.
ا.ت: پس فهمیدی...
از رو زمین بلند شدم،ا.ت و براید استایل بغلش کردم...
جونگکوک: باید بریم بیمارستان...
از خونه بیرون شدم..یه تاکسی گرفتمو و بعد از ۲۰ دقیقه ی به بیمارستان رسيديم،بخش اورژانس بردمش،دکتر اومد و دستشو پانسمان کرد..زخمش فقط سطحی بود..خیلی عمیق نبود،بعد از تموم شدن،کارشون و سِرُم..دوتایی از بیمارستان بیرون اومدیم..
ا.ت گفت میخاد پیاده بریم....
ا.ت: جونگکوک..چند مدته میدونی دوست دارم....
جونگکوک: امروز...یونا بهم گفت....
جلوش وایستادم.....
جونگکوک: من معذرت میخوام...واقعا واسه خودم متاسفم...ک نفهمیدم...اما الان میخام بگم ک خیلی دوست دارم....امیدوارم منو ببخشی...
ا.ت: توکاری نکردی ک معذرت بخای....باشه....منم خیلی دوست دارم......
دستمو دور کمرش حلقه کردم و سمت لبش رفتم...آروم لبمو رو لبش گذاشتم و آروم بوسیدمش....ک با این کارم آسمون رعدوبرق زد...همه خوشحالن...شبیه ما دوتا.......خوشحالم ک آسمانمون تنها نموند.
♡آسمان دوتایی ما♡
پایان..
من ک گفته بودم غمگین تمومش میکنم اما درخواست ها زیاد بود ک گفتن شاد تموم کنم...من حرفتون و قبول کردم و شاد تمومش کردم...
امیدوارم خوشتون اومده باشه....بریم واسه فیک بعدی ..دنیای خیالی..
و اینکه ۶۶۰تایی شدنمون مبارک..۶۶۰ تایی اما پست ها بیشتر از۵۰ لایک نمیخوره...فک کنم بیشتر فالورام فیکه...😔🙂
۱۳.۰k
۲۶ بهمن ۱۴۰۲