دو پارتی (وقتی عاشق یکی دیگه بودی اما اون.... ) پارت ۲ (آخر
#فلیکس
#استری_کیدز
با ترس نگاهت رو به جهت صدا دادی.
نمیتونستی چیزی ببینی اما ، میتونستی بفهمی صدا از محل روبه روی تو میاد
+ ت...تو کی هستی ؟
با لکنت و ترس گفتی ولی فقط با یک صدای پوزخند رو به رو شدی که این صد برابر بیشتر تورو میترسوند.
بعد از چند ثانیه صدای صندلی اومد ، انگار از روی صندلی بلند شده بود...بعد از چند ثانیه دیگه صدای قدم هاش که داشت بهت نزدیک میشد رو میشنیدی....ترست بیشتر از قبل شده بود....
توی دلت صدای قدم هاشو میشموردی و از ترس به خودت میلرزیدی.
حالا اونقدری نزدیک شده بود که بتونی جسمش و سر تا پایش رو ببینی اما....هنوز صورتش رو ندیده بودی.
+ چ...چرا...منو...ا...اینجا...ا...آوردی ؟
پوزخندی زد که بازم تونستی صداش رو بشنوی
_ ترسیدی ؟
صدای خیلی بم و کلفتی داشت....و آروم صحبت میکرد...این باعث میشد بیشتر تنت بلرزه
+ ا...آره
نفس عمیقی کشید
_ نگران نباش....کاریت ندارم
بزاق دهنت رو به سختی قورت دادی
+ پ...پس....چرا...م...منو....د...دزدیدی
مرد شروع کرد توی همون فاصله دورت راه رفتن...نمیتونستی صورتش رو ببینی اما جسمش و صدای قدم هاش که دورت راه میرفت رو میشنیدی و میدیدی.
ترست بیشتر از قبل شد
+ م...میشه...ج...جواب بدی ؟
دوباره پوزخند صدا داری زد
_ من....فقط نمیخواستم چیزی که متعلق به منه رو با یک مرد دیگه ببینم
تعجب کردی و چشمات گشاید شد
+ چ...چی؟
آروم از پشت سر بهت نزدیک شد و لباشو دم گوشت آورد که باعث شد مورمورت بشه و بیشتر از قبل از ترس به لرزه بیوفتی
_ عزیزم....من...دلم نمیخواد اموالم رو با بقیه شریک بشم
سرت رو کمی خم کردی ، حالا کاملاً میتونستی صورتش رو ببینی، موهای سفید و خاکستری رنگش، پوست سفید و کک و مکاش که جذاب ترش کرده بودن...با ترس به چشمای قهوه ایش خیره بودی
_ از این به بعد....این منم که صاحب واقعی توعم
#استری_کیدز
با ترس نگاهت رو به جهت صدا دادی.
نمیتونستی چیزی ببینی اما ، میتونستی بفهمی صدا از محل روبه روی تو میاد
+ ت...تو کی هستی ؟
با لکنت و ترس گفتی ولی فقط با یک صدای پوزخند رو به رو شدی که این صد برابر بیشتر تورو میترسوند.
بعد از چند ثانیه صدای صندلی اومد ، انگار از روی صندلی بلند شده بود...بعد از چند ثانیه دیگه صدای قدم هاش که داشت بهت نزدیک میشد رو میشنیدی....ترست بیشتر از قبل شده بود....
توی دلت صدای قدم هاشو میشموردی و از ترس به خودت میلرزیدی.
حالا اونقدری نزدیک شده بود که بتونی جسمش و سر تا پایش رو ببینی اما....هنوز صورتش رو ندیده بودی.
+ چ...چرا...منو...ا...اینجا...ا...آوردی ؟
پوزخندی زد که بازم تونستی صداش رو بشنوی
_ ترسیدی ؟
صدای خیلی بم و کلفتی داشت....و آروم صحبت میکرد...این باعث میشد بیشتر تنت بلرزه
+ ا...آره
نفس عمیقی کشید
_ نگران نباش....کاریت ندارم
بزاق دهنت رو به سختی قورت دادی
+ پ...پس....چرا...م...منو....د...دزدیدی
مرد شروع کرد توی همون فاصله دورت راه رفتن...نمیتونستی صورتش رو ببینی اما جسمش و صدای قدم هاش که دورت راه میرفت رو میشنیدی و میدیدی.
ترست بیشتر از قبل شد
+ م...میشه...ج...جواب بدی ؟
دوباره پوزخند صدا داری زد
_ من....فقط نمیخواستم چیزی که متعلق به منه رو با یک مرد دیگه ببینم
تعجب کردی و چشمات گشاید شد
+ چ...چی؟
آروم از پشت سر بهت نزدیک شد و لباشو دم گوشت آورد که باعث شد مورمورت بشه و بیشتر از قبل از ترس به لرزه بیوفتی
_ عزیزم....من...دلم نمیخواد اموالم رو با بقیه شریک بشم
سرت رو کمی خم کردی ، حالا کاملاً میتونستی صورتش رو ببینی، موهای سفید و خاکستری رنگش، پوست سفید و کک و مکاش که جذاب ترش کرده بودن...با ترس به چشمای قهوه ایش خیره بودی
_ از این به بعد....این منم که صاحب واقعی توعم
۱۶.۱k
۲۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.