تلخ اما شیرین p:13
رزی:تهیونگ خدا برسه به دادت
جیمین : مگع میشناسیش
رزی :هه من اونو نشناسم
(تهیونگ دوست پسر سابق رزیه و برادر ناتنیش)
اون دادا شمه "نگفت دوستشم بوده"
جنی :عه چه خوب عوض بدل
رزی :چه خوب اولن اون برادر ناتنیمه
دوما دوست پسر سابقم..بوده""جمله ی اخر اروم و مظلوم""
جیمین:جانم؟...بوی فرند سابق...؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!¡!!!
رزی؛الان که دیگه نیستیم
جیمی:خب باشه نباید به من میگفتی؟؟؟؟عصبیی*
رزی :شرمنده *کیوت و ناراحت
جیمین :حالا بریم خونه .....
جیمین#
یهو دیدم جنی زد به دستم
جنی:عه ....بس کنید یچه بازیارو
خب ....حالا ....یعنی......ته....یونگ....
جیمین :اصلا
رزی :عه دوست سابق بابا.....س.ا.ب.ق.×کلمه بع کلمه×
رزی من هیچ حسی نسبت به اون ندارم ..ولی..
جیمین:ولییی......چیییییییییی؟؟؟؟؟؟داد^
رزی :عع بسع دیگ .....بریم خونه صحبت میکنیم
جنی#
تو راه برگشت بودیم که گوشیم زنگ خورد
تهیونگ بود گفت امده سئول و میخواد منو ببینه منم قبول کردم ولی...گفت با خانواده بیای که سر بحث ازدواج پیش بکشه ازم خواست تک تک فامیلا باشن تا عقدمون برا همع ثابت بشه که زن رسمیش میشم
ولی رزی رو چه کنم؟؟؟؟
..
جیمین:کی بود؟
جنی :ته
جیمین:خب
جنی :هیچی گفت کل ماجرا را تعریف کرد بچم
جیمین:رزی تو مشک..
رزی :نه من حسی به اون ندارم گفتم بعد هم ما خواهر برادر یم .... بعد کات گردمون هم همو دیدیم مشکلی هم به وجود نیومده
جیمین :راست میگی بردارته
رسیدیم به مکانی که تهیونگ گفته بود
به مامان و بابای جیمین هم گفتن بیان تا ....
ته ویو#
بالاخره اومدن با دیدن یه نفر شوکه شودم .......یعنی اون .........
بقیه پارت بعدی
حمایت پلیز
جیمین : مگع میشناسیش
رزی :هه من اونو نشناسم
(تهیونگ دوست پسر سابق رزیه و برادر ناتنیش)
اون دادا شمه "نگفت دوستشم بوده"
جنی :عه چه خوب عوض بدل
رزی :چه خوب اولن اون برادر ناتنیمه
دوما دوست پسر سابقم..بوده""جمله ی اخر اروم و مظلوم""
جیمین:جانم؟...بوی فرند سابق...؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!¡!!!
رزی؛الان که دیگه نیستیم
جیمی:خب باشه نباید به من میگفتی؟؟؟؟عصبیی*
رزی :شرمنده *کیوت و ناراحت
جیمین :حالا بریم خونه .....
جیمین#
یهو دیدم جنی زد به دستم
جنی:عه ....بس کنید یچه بازیارو
خب ....حالا ....یعنی......ته....یونگ....
جیمین :اصلا
رزی :عه دوست سابق بابا.....س.ا.ب.ق.×کلمه بع کلمه×
رزی من هیچ حسی نسبت به اون ندارم ..ولی..
جیمین:ولییی......چیییییییییی؟؟؟؟؟؟داد^
رزی :عع بسع دیگ .....بریم خونه صحبت میکنیم
جنی#
تو راه برگشت بودیم که گوشیم زنگ خورد
تهیونگ بود گفت امده سئول و میخواد منو ببینه منم قبول کردم ولی...گفت با خانواده بیای که سر بحث ازدواج پیش بکشه ازم خواست تک تک فامیلا باشن تا عقدمون برا همع ثابت بشه که زن رسمیش میشم
ولی رزی رو چه کنم؟؟؟؟
..
جیمین:کی بود؟
جنی :ته
جیمین:خب
جنی :هیچی گفت کل ماجرا را تعریف کرد بچم
جیمین:رزی تو مشک..
رزی :نه من حسی به اون ندارم گفتم بعد هم ما خواهر برادر یم .... بعد کات گردمون هم همو دیدیم مشکلی هم به وجود نیومده
جیمین :راست میگی بردارته
رسیدیم به مکانی که تهیونگ گفته بود
به مامان و بابای جیمین هم گفتن بیان تا ....
ته ویو#
بالاخره اومدن با دیدن یه نفر شوکه شودم .......یعنی اون .........
بقیه پارت بعدی
حمایت پلیز
۳.۳k
۲۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.