ددی و ارباب »
ددی و ارباب »
پارت ۸
ویو ات
برگشتیم خونه
تهیونگ زود تر رفت داخل من داشتم ب بادیگارد میگفتم ک دیدم تهیونگ همه خدمتکار ها رو مرخص کرد همچنین سلنا
سریع رفتم پیش سلنا
+ سلنا وی شده
/ تهیونگت گفت امشب کار داریم ب من هم پول داد برم هتل ب بقیه هم مرخصی داد ب مدت دو هفته من هم تصمیم گرفتم با پولی ک ته بهم داد بریم ی دور بزنم و برم مسافرت
+ خدا رحم کنه یعنی قراره چیکار کنه
.
داشتم حرف میزدم ک حرفم با صدای ته قطع شد
_ چان سریع بیا لباس های ات رو بزار داخل و امشب هر اتفاقی هم ک افتاد پیش من نمیاید و میرید پیش کوک ( دست راست ته )
& چشم
.
و بادیگارد سریع رفت و وسایل رو گذاشت داخل و رفت
/ ات میدونی من خیلی دوست دارم خاله شم
+کوفت خدا رحمم کنه
/ انشاالله شب زایمان ۱۰ قلو هات من خودم میام بالا سرت عشکم
+ببندش
/ من دیگه برم بای
+ بای
.
خدا رحمم کنه یعنی قراره چیکار کنه
رفتم داخل و در رو بستم برگشتم ..
خودشه ته بود من رو کوبند ب در و. شروع ب بوسیدنم کرد حس خوبی داشت دوسش داشتم درسته توی پاساژ داشتم خرش میکردم ولی دوسش دارم
داشت وحشیانه لبام رو میخورد با مشت ب سینش زدم ک ولم کنه دیدم نه پس از روشش خودشون استفاده کردم و لب پایینیش رو گاز گرفتم
بالاخره ولم کرد
+ چته وحشی لبم رو بلعیدی
_ من هیچیم نیست من فق دیوانه ی توعم من دوست دارم ات
+ ته
_ میشه میشه مال من باشی .
+ ته من واقعا نمیدونم الان باید چی بگم
_ فق کافیه بگی دوست دارم تا من خودم برات همی چیز رو اوکی کنم ؟
+ ته من دوست دارم ولی مطمئنی میخواهی این کار رو کنی ؟
_ من من ات ازت ممنونم
.
و شروع کرد ب بوسیدنم
ویو ته
داشت باهام همکاری میکرد این خیلی خوب بود واقعا میکنم اون بهترینه
بلندش کردم پاهاش رو دور کمرم حلقه کرد من هم رون های پاش رو گرفتم و رفتم سمت اتاق
تمام
این ب مناسبت تولد هوپی نور امید همه و اسرار بچا 🤣🤚🔪
بچه ها من اسمات اول رو مینویسم ولی ب احتمال زیاد. اسمات های دیگه رو ننویسم
پارت ۸
ویو ات
برگشتیم خونه
تهیونگ زود تر رفت داخل من داشتم ب بادیگارد میگفتم ک دیدم تهیونگ همه خدمتکار ها رو مرخص کرد همچنین سلنا
سریع رفتم پیش سلنا
+ سلنا وی شده
/ تهیونگت گفت امشب کار داریم ب من هم پول داد برم هتل ب بقیه هم مرخصی داد ب مدت دو هفته من هم تصمیم گرفتم با پولی ک ته بهم داد بریم ی دور بزنم و برم مسافرت
+ خدا رحم کنه یعنی قراره چیکار کنه
.
داشتم حرف میزدم ک حرفم با صدای ته قطع شد
_ چان سریع بیا لباس های ات رو بزار داخل و امشب هر اتفاقی هم ک افتاد پیش من نمیاید و میرید پیش کوک ( دست راست ته )
& چشم
.
و بادیگارد سریع رفت و وسایل رو گذاشت داخل و رفت
/ ات میدونی من خیلی دوست دارم خاله شم
+کوفت خدا رحمم کنه
/ انشاالله شب زایمان ۱۰ قلو هات من خودم میام بالا سرت عشکم
+ببندش
/ من دیگه برم بای
+ بای
.
خدا رحمم کنه یعنی قراره چیکار کنه
رفتم داخل و در رو بستم برگشتم ..
خودشه ته بود من رو کوبند ب در و. شروع ب بوسیدنم کرد حس خوبی داشت دوسش داشتم درسته توی پاساژ داشتم خرش میکردم ولی دوسش دارم
داشت وحشیانه لبام رو میخورد با مشت ب سینش زدم ک ولم کنه دیدم نه پس از روشش خودشون استفاده کردم و لب پایینیش رو گاز گرفتم
بالاخره ولم کرد
+ چته وحشی لبم رو بلعیدی
_ من هیچیم نیست من فق دیوانه ی توعم من دوست دارم ات
+ ته
_ میشه میشه مال من باشی .
+ ته من واقعا نمیدونم الان باید چی بگم
_ فق کافیه بگی دوست دارم تا من خودم برات همی چیز رو اوکی کنم ؟
+ ته من دوست دارم ولی مطمئنی میخواهی این کار رو کنی ؟
_ من من ات ازت ممنونم
.
و شروع کرد ب بوسیدنم
ویو ته
داشت باهام همکاری میکرد این خیلی خوب بود واقعا میکنم اون بهترینه
بلندش کردم پاهاش رو دور کمرم حلقه کرد من هم رون های پاش رو گرفتم و رفتم سمت اتاق
تمام
این ب مناسبت تولد هوپی نور امید همه و اسرار بچا 🤣🤚🔪
بچه ها من اسمات اول رو مینویسم ولی ب احتمال زیاد. اسمات های دیگه رو ننویسم
۱۳.۹k
۳۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.