𝗣𝗮𝗿𝘁³⁷
𝗣𝗮𝗿𝘁³⁷
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
از گوشه ی چشم دیدم که تهیونگ با خشم به جونگ کوک نگاه کرد و پوزخند صدا داری زد.
منتظر بودم همونی این حاشیه ها رو کنار بذاره و بره سر اصل مطلب تا بفهمم برای چی مارو رو در روی هم قرار داده.
صبر همونی اما انگار زیاد بود، با حوصله چایش رو نوشید و من همش منتظر بهش نگاه میکردم تا زمانی که استکانش رو پایین گذاشت و نگاهش رو بین منو پسرها چرخوند و رو به جونگ کوک که تکیه داده بود به دیوار پرسید:
همونی: نمیخوای بیای بشینی؟
جونگ کوک با مخالفت سر تکون داد و گفت:
جونگ کوک:از اینجا هم صداهارو میشنوم.
قبل از اینکه همونی چیزی بگه یهو تهیونگ از جا بلند شد و با اعتراض گفت:
تهیونگ:برای چی گفتی من بیام همونی؟منو کشوندی اینجا تا مثلا جلوی این پسره....
همونی: بشین تهیونگ.
همونی با تحکم بهش گفت و تهیونگ با یه دور نگاه تیز و عصبانیتش به من دوباره سر جاش نشست.
ظاهرا چیزی از این قرار و حرف های همونی نمیدونه.
حالا میفهمم چرا توی لحظه ی ورودم واکنشی در این مورد نشون نداد.
واکنشش اما با سوالِ یهویی همونی به سرعت نور جون گرفت و رنگ از صورتش پرید:
همونی: از جونِ عروسم چی میخوای تهیونگ؟ مشکلت با ا/ت چیه؟
تهیونگ با مکث نگاهش رو از همونی گرفت و به من نگاه کرد.
نگاهم رنگ ترس گرفت و تهیونگ به وضوح دندون قروچه ای کرد و گفت:
تهیونگ:چیزی خواستم مگه...؟
این سوال رو از من پرسید و من همونطور صامت و بی حرف نگاهش کردم.
همونی بهش توپید:
همونی: من ازت سوال پرسیدم، پس جواب منو بده.
تهیونگ با عصبانیت پوزخندی زد و برگشت به طرف جونگ کوک که تکیه داده بود به دیوار و با تیزی بهش زل زده بود، نگاه کرد.
دوباره به من نگاه کرد و این بار آروم غرید:
تهیونگ: بگو بهشون، چرا حرف نمیزنی من چیزی ازت خواستم؟
•پارت سی و هفتم•
•یاس•
شرایط:۳۵لایک
فالو کردن نویسنده:)
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
از گوشه ی چشم دیدم که تهیونگ با خشم به جونگ کوک نگاه کرد و پوزخند صدا داری زد.
منتظر بودم همونی این حاشیه ها رو کنار بذاره و بره سر اصل مطلب تا بفهمم برای چی مارو رو در روی هم قرار داده.
صبر همونی اما انگار زیاد بود، با حوصله چایش رو نوشید و من همش منتظر بهش نگاه میکردم تا زمانی که استکانش رو پایین گذاشت و نگاهش رو بین منو پسرها چرخوند و رو به جونگ کوک که تکیه داده بود به دیوار پرسید:
همونی: نمیخوای بیای بشینی؟
جونگ کوک با مخالفت سر تکون داد و گفت:
جونگ کوک:از اینجا هم صداهارو میشنوم.
قبل از اینکه همونی چیزی بگه یهو تهیونگ از جا بلند شد و با اعتراض گفت:
تهیونگ:برای چی گفتی من بیام همونی؟منو کشوندی اینجا تا مثلا جلوی این پسره....
همونی: بشین تهیونگ.
همونی با تحکم بهش گفت و تهیونگ با یه دور نگاه تیز و عصبانیتش به من دوباره سر جاش نشست.
ظاهرا چیزی از این قرار و حرف های همونی نمیدونه.
حالا میفهمم چرا توی لحظه ی ورودم واکنشی در این مورد نشون نداد.
واکنشش اما با سوالِ یهویی همونی به سرعت نور جون گرفت و رنگ از صورتش پرید:
همونی: از جونِ عروسم چی میخوای تهیونگ؟ مشکلت با ا/ت چیه؟
تهیونگ با مکث نگاهش رو از همونی گرفت و به من نگاه کرد.
نگاهم رنگ ترس گرفت و تهیونگ به وضوح دندون قروچه ای کرد و گفت:
تهیونگ:چیزی خواستم مگه...؟
این سوال رو از من پرسید و من همونطور صامت و بی حرف نگاهش کردم.
همونی بهش توپید:
همونی: من ازت سوال پرسیدم، پس جواب منو بده.
تهیونگ با عصبانیت پوزخندی زد و برگشت به طرف جونگ کوک که تکیه داده بود به دیوار و با تیزی بهش زل زده بود، نگاه کرد.
دوباره به من نگاه کرد و این بار آروم غرید:
تهیونگ: بگو بهشون، چرا حرف نمیزنی من چیزی ازت خواستم؟
•پارت سی و هفتم•
•یاس•
شرایط:۳۵لایک
فالو کردن نویسنده:)
۶.۶k
۳۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.