دبیرستان بانگو : پارت یادم نیست
دبیرستان بانگو : پارت یادم نیست
از وقتی رفتم تو کلاب قمار خیلی بیشتر منتظر کلاس فناوری با سیگما سانم !
اما از اونجایی که میترسم چون براش ذوق دارم یهو سیگما سان سرما بخوره یا یچیزیش بشه و نیاد سر کلاس سعی میکنم زیاد ذوق نکنم ،شانس من عالیه !
پس باید تمرکزمو بذارم برای امرووز~
روی صندلی نشستم و به رامپو سان سلام کردم
+ خب ؟ زنگ پیش چطور بود ؟ با فئودور سان و نیکولای سان ؟
_ خیلی خوش گذشت تازه بهم آبنبات هم دادن !!
اوه پس اینطوری گولش زدن که بیاد اونجا
+ پس ؟ کی ها میتونیم بریم تو کلاب؟
_ اوه نمیدونم منتظرم کلابم عوض شه
+ ع-عوض شه؟؟
_ آره خب ، تو شطرنج که روشونا کم کردم و هک هم که کاملا بلدم ، اونا هم کلاب تیمارستانی ها اسمشونا بزارن بهتره...هوی کورو ! نخند !
+تیمارستانی هااا ! اسم خوبی روی گروهشون گذاشتی رامپو سان !!🤣🤣🤣
_ به هر حال من یه کارآگاه نابغم!
+اوه ، سنسی اومد رامپو سان
خب ... زیست با آتسوشی سان؟
ولی ، آتسوشی سان خیلی خوشگله! موهای سفیدش خیلی بهش میاد ... برخلاف ... تیمارستانی یک نیکولای !
فکر تیمارستانی یک منو خندوند ولی جلوی خودمو گرفتم
٪: سلام به همگی ، من ناکاجیما آتسوشی هستم معلم زیستتون !
خیلی مهربون و آروم حرف میزد ، دقیقا چجوری قراره با اون روحیه بچه های نخورده مست کلاس رو آموزش بده؟
٪: خب ام ... فصل اول کتابتون درباره ساختار بدن جانورانه ، یکم خجالت میکشم اما ...
میتونید بیایید و از نزدیک ببینید !
و بعد تبدیل به یه ببر شد
اولش همه ترسیدن ولی بعد از چند دقیقه حمله کردن سمت آتسوشی سان و بهش دست زدن
« خیلی نرمههه! » و « وای چقدر کیوتهههه » رد و بدل میشد
که آتسوشی سان به فرم انسانیش در اومد و خجالت زده بین بچه ها افتاد
همه پراکنده شدن ،
٪: قرار بود که ساختار بدنیم رو ببینید ، مثل اینکه نمیشه ...😅
خب پس اینطوری بگم ، هر کی بتونه برامون ساختار جانوران رو تعریف کنه ، بعد از کلاس اجازه میدم به ببر دست بزنه !
همه سر ها ناگهان خم شد و صدای زمزمه بلند شد
همه داشتند به سرعت کتاب رو می خوندن تا بتونن زودتر از اون یکی برای این موضوع تعریفی پیدا کنن
البته کسایی مثل من و رامپو سان هم بودیم که با «خدا شفا بده » خاصی تو چشمامون نگاهشون میکردیم
یکی از بچه ها دستش را بالا برد و به دنباله اون همه جیغ و فریاد کنان سعی میکردن توضیح بدن
آتسوشی سان هم با لبخند به همه اجازه داد که تعریف کنن
اها ! پس روش تدریس آتسوشی سان اینطوریه !
....
نزدیکیای زنگ بود
٪: خیلی ممنونم! امروز همه خیلی فعال بودید !
همه با چشمای ستاره ای منتظر پاداش شدن که با خوردن زنگ~
«آتسوشی سان کجاست ؟؟»
معلم زیست ما ناپدید شد(~°•°~)
گایز واقعا ببخشید که نمیتونم پارت بدم
خیلی انگیزه ندارم برای ادامه دادنش و ... اینم برا معذرت خواهی😘
از وقتی رفتم تو کلاب قمار خیلی بیشتر منتظر کلاس فناوری با سیگما سانم !
اما از اونجایی که میترسم چون براش ذوق دارم یهو سیگما سان سرما بخوره یا یچیزیش بشه و نیاد سر کلاس سعی میکنم زیاد ذوق نکنم ،شانس من عالیه !
پس باید تمرکزمو بذارم برای امرووز~
روی صندلی نشستم و به رامپو سان سلام کردم
+ خب ؟ زنگ پیش چطور بود ؟ با فئودور سان و نیکولای سان ؟
_ خیلی خوش گذشت تازه بهم آبنبات هم دادن !!
اوه پس اینطوری گولش زدن که بیاد اونجا
+ پس ؟ کی ها میتونیم بریم تو کلاب؟
_ اوه نمیدونم منتظرم کلابم عوض شه
+ ع-عوض شه؟؟
_ آره خب ، تو شطرنج که روشونا کم کردم و هک هم که کاملا بلدم ، اونا هم کلاب تیمارستانی ها اسمشونا بزارن بهتره...هوی کورو ! نخند !
+تیمارستانی هااا ! اسم خوبی روی گروهشون گذاشتی رامپو سان !!🤣🤣🤣
_ به هر حال من یه کارآگاه نابغم!
+اوه ، سنسی اومد رامپو سان
خب ... زیست با آتسوشی سان؟
ولی ، آتسوشی سان خیلی خوشگله! موهای سفیدش خیلی بهش میاد ... برخلاف ... تیمارستانی یک نیکولای !
فکر تیمارستانی یک منو خندوند ولی جلوی خودمو گرفتم
٪: سلام به همگی ، من ناکاجیما آتسوشی هستم معلم زیستتون !
خیلی مهربون و آروم حرف میزد ، دقیقا چجوری قراره با اون روحیه بچه های نخورده مست کلاس رو آموزش بده؟
٪: خب ام ... فصل اول کتابتون درباره ساختار بدن جانورانه ، یکم خجالت میکشم اما ...
میتونید بیایید و از نزدیک ببینید !
و بعد تبدیل به یه ببر شد
اولش همه ترسیدن ولی بعد از چند دقیقه حمله کردن سمت آتسوشی سان و بهش دست زدن
« خیلی نرمههه! » و « وای چقدر کیوتهههه » رد و بدل میشد
که آتسوشی سان به فرم انسانیش در اومد و خجالت زده بین بچه ها افتاد
همه پراکنده شدن ،
٪: قرار بود که ساختار بدنیم رو ببینید ، مثل اینکه نمیشه ...😅
خب پس اینطوری بگم ، هر کی بتونه برامون ساختار جانوران رو تعریف کنه ، بعد از کلاس اجازه میدم به ببر دست بزنه !
همه سر ها ناگهان خم شد و صدای زمزمه بلند شد
همه داشتند به سرعت کتاب رو می خوندن تا بتونن زودتر از اون یکی برای این موضوع تعریفی پیدا کنن
البته کسایی مثل من و رامپو سان هم بودیم که با «خدا شفا بده » خاصی تو چشمامون نگاهشون میکردیم
یکی از بچه ها دستش را بالا برد و به دنباله اون همه جیغ و فریاد کنان سعی میکردن توضیح بدن
آتسوشی سان هم با لبخند به همه اجازه داد که تعریف کنن
اها ! پس روش تدریس آتسوشی سان اینطوریه !
....
نزدیکیای زنگ بود
٪: خیلی ممنونم! امروز همه خیلی فعال بودید !
همه با چشمای ستاره ای منتظر پاداش شدن که با خوردن زنگ~
«آتسوشی سان کجاست ؟؟»
معلم زیست ما ناپدید شد(~°•°~)
گایز واقعا ببخشید که نمیتونم پارت بدم
خیلی انگیزه ندارم برای ادامه دادنش و ... اینم برا معذرت خواهی😘
۳.۳k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.