جف قاتل
داستان زندگی روزی رو زگاری با داداشش داشتن میرفتن مدرسه که یهو با قول دورا برخورد کردن و جف ناکارشون کرد و روز بعد قول دورا نفت برداشتن ریختن رو جف احمق و کبریت زدن و پایان جی تی ای وی ترور شد بگزریم بعد میبرنش اورژانس و با کلی عمل سگ بازی قیافش کیری در اومد و خود جف از قیافش خیلی خوشش میوند و میگفت من هیچ وقت نباید به خواب برم یک روز تو دست شوی پلک کاشو میبرید و مامان باباش داداش جف ناله های جف را میشنیدند و و وقتی بیرون امد گفت مامان خوشکل شدم؟و مامانش گفت هی شاتگانو بیارید و جف درجا تا فهمید کل خونوادرو به اسفالت کشوند . و از اون موقع به بعد قاتل شد ها ها ها ها ها ها ها زهر مار:/
۱.۶k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.