purple love
purple love
پارت۲۳
ات
رفتم بالا توی اتاقم،درو که بستم ناخواسته زانو هام شل شد افتادم پشت در
این بود سرنوشت من؟چرا باید با یکی ازدواج کنم که دوسش ندارم،من عاشق جیمینم.اونو میخام
ای کاش حداقل یه زره از اون حسی که من به جیمین دارم اونم بهم داشت
گریه نمیکردم،فقط داشتم به زندگیم فکر میکردم،هه زندگی؟!چه کلمه مسخره ای
تو فکر بودم که صدای زنگ گوشیم بلند شد بار اول جواب ندادم ولی بار دوم رفتم سمت گوشیم که دیدم جیمینه،یعنی چیکار داشت که بهم زنگ زده
گوشی رو جواب دادم
ات.الوو؟
جیمین.الو ات بیا پایین کارت دارم
ات.چیکار داری؟
جیمین.تو بیا ولی یه طوری بیا که کسی نبینتت،اها از در پشتی بیا
ات.خیله خب
شلوارکمو با یه شلوار جین عوض کردم از در پشتی رفتم بیرون که ماشین جیمینو دیدم،سوارش شدم
جیمین.سلام
ات.سلام،کاری داشتی باهام؟
جیمین.باهام میای یه جایی؟
ات.کجا؟
جیمین.حالا،میای یا نه؟
تو فکر بودم یعنی به حرفش گوش کنم یا نه،نکنه جیمین هم مثل یونجون بخواد بلایی سرم بیاره؟
جیمین.نگران نباش اونقدر عوضی نیستم که بلایی سرت بیارم
با تعجب به جیمین نگاه کردم،انگار داشت ذهنمو میخوند
جیمین.بریم؟
ات.ب بریم
جیمین حرکت کرد بعد از یک ساعت رسیدیم یه خونه ی دوبلکس که دورش پر از درخت بود،داخل حیاط خونه یه تاب بود منم نشستم روش
جیمین.بیا بریم داخل
ات.نه همینجا بگو
جیمین.ات تو میترسی من باهات کاری کنم؟
ات.جیمین خواهش میکنم کارتو بگو
جیمین جلوم زانو زد،از داخل جیب کتش یه جعبه در اوورد
جیمین.ات من زیاد اهل مقدمه چینی نیستم ولی..با من ازدواج میکنی؟
از روی تاب بلند شدم با چشمای اشکی به جیمین نگاه کردم،جیمین هم بلند شد روبروم وایساد خواست منو ببوسه که من یه سیلی بهش زدم
ات.خجالت بکش تو زن داری اونوقت از من خواستگاری میکنی؟(داد و گریه)
جیمین.من کی ازدواج کردم که خودم خبر ندارم؟؟
ات.پس اونی که داشتی داخل بیمارستان قربون صدقش میرفتی کی بود هااا؟
جیمین.اها پس بخاطر اون داری اینطوری میکنی؟قضیش طولانیه بعداً بهت تعریف میکنم
ات.جیمین بسه،من میرم داخل ماشین
بدون اینکه بزارم جیمین حرفی بزنه رفتم سمت ماشین نشستم داخلش بعد از چند مین جیمین اومد نشست
حدود بیست دیقه از حرکت کردنمون گذشته بود توی ترافیک بدی گیر کرده بودیم نم نم بارون هم آروم میخورد روی شیشه
شیشرو کشیدم پایین تا یکم هوا بخورم که جیمین کشیدش بالا
جیمین.سرما میخوری
همین موقع گوشیم زنگ خورد،میونگ بود
میونگ.ات کجایی تو؟
به جیمین یه نگاه انداختم
ات.من با لیسا اومدم بیرون....
شرطا
همون قبلیا
پارت۲۳
ات
رفتم بالا توی اتاقم،درو که بستم ناخواسته زانو هام شل شد افتادم پشت در
این بود سرنوشت من؟چرا باید با یکی ازدواج کنم که دوسش ندارم،من عاشق جیمینم.اونو میخام
ای کاش حداقل یه زره از اون حسی که من به جیمین دارم اونم بهم داشت
گریه نمیکردم،فقط داشتم به زندگیم فکر میکردم،هه زندگی؟!چه کلمه مسخره ای
تو فکر بودم که صدای زنگ گوشیم بلند شد بار اول جواب ندادم ولی بار دوم رفتم سمت گوشیم که دیدم جیمینه،یعنی چیکار داشت که بهم زنگ زده
گوشی رو جواب دادم
ات.الوو؟
جیمین.الو ات بیا پایین کارت دارم
ات.چیکار داری؟
جیمین.تو بیا ولی یه طوری بیا که کسی نبینتت،اها از در پشتی بیا
ات.خیله خب
شلوارکمو با یه شلوار جین عوض کردم از در پشتی رفتم بیرون که ماشین جیمینو دیدم،سوارش شدم
جیمین.سلام
ات.سلام،کاری داشتی باهام؟
جیمین.باهام میای یه جایی؟
ات.کجا؟
جیمین.حالا،میای یا نه؟
تو فکر بودم یعنی به حرفش گوش کنم یا نه،نکنه جیمین هم مثل یونجون بخواد بلایی سرم بیاره؟
جیمین.نگران نباش اونقدر عوضی نیستم که بلایی سرت بیارم
با تعجب به جیمین نگاه کردم،انگار داشت ذهنمو میخوند
جیمین.بریم؟
ات.ب بریم
جیمین حرکت کرد بعد از یک ساعت رسیدیم یه خونه ی دوبلکس که دورش پر از درخت بود،داخل حیاط خونه یه تاب بود منم نشستم روش
جیمین.بیا بریم داخل
ات.نه همینجا بگو
جیمین.ات تو میترسی من باهات کاری کنم؟
ات.جیمین خواهش میکنم کارتو بگو
جیمین جلوم زانو زد،از داخل جیب کتش یه جعبه در اوورد
جیمین.ات من زیاد اهل مقدمه چینی نیستم ولی..با من ازدواج میکنی؟
از روی تاب بلند شدم با چشمای اشکی به جیمین نگاه کردم،جیمین هم بلند شد روبروم وایساد خواست منو ببوسه که من یه سیلی بهش زدم
ات.خجالت بکش تو زن داری اونوقت از من خواستگاری میکنی؟(داد و گریه)
جیمین.من کی ازدواج کردم که خودم خبر ندارم؟؟
ات.پس اونی که داشتی داخل بیمارستان قربون صدقش میرفتی کی بود هااا؟
جیمین.اها پس بخاطر اون داری اینطوری میکنی؟قضیش طولانیه بعداً بهت تعریف میکنم
ات.جیمین بسه،من میرم داخل ماشین
بدون اینکه بزارم جیمین حرفی بزنه رفتم سمت ماشین نشستم داخلش بعد از چند مین جیمین اومد نشست
حدود بیست دیقه از حرکت کردنمون گذشته بود توی ترافیک بدی گیر کرده بودیم نم نم بارون هم آروم میخورد روی شیشه
شیشرو کشیدم پایین تا یکم هوا بخورم که جیمین کشیدش بالا
جیمین.سرما میخوری
همین موقع گوشیم زنگ خورد،میونگ بود
میونگ.ات کجایی تو؟
به جیمین یه نگاه انداختم
ات.من با لیسا اومدم بیرون....
شرطا
همون قبلیا
۱۱.۸k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.