استاد بسکتبال جذاب من
استاد بسکتبال جذاب من
پارت ۳
رسیدم خونه لونا زنگ درو زدم درو باز کرد
^: سلام
♡: سلام لونا
^: بیا تو
رفتم تو خونش رو تغییر داده بود
♡: خونتو تغییر دادی؟
^: اره چطور شده
♡: خیلی قشنگش کردی عالیه
(۴ساعت بعد)
الان ساعت چهار باید کم کم راه میفتادم
♡: لونا کم کم من میرم دو ساعت دیگه کلاس بسکتبال دارم
^: باشه
♡: خداحافظ
^: خداحافظ عزیزم
رفتم سوار موتورم شدم راه افتادم به سمت کلاس بسکتبال
(۱ساعت و نیم بعد)
رسیدم تازه ساعت ۵:۳۵ هست رفتم داخل استاد و دیدم که داشت تمرین میکرد
(ساعت ۶:٠٠)
♡: سلام استاد
☆: او سلام خانم ات بفرمایید شروع کنیم
ویو شوگا:
با ات داشتم تمرین میکردم
خماریی بمانید🤭
۵٠تا لایک
۴٠تا کامنت
فالو یادتون نره. چطور شده بود
پارت ۳
رسیدم خونه لونا زنگ درو زدم درو باز کرد
^: سلام
♡: سلام لونا
^: بیا تو
رفتم تو خونش رو تغییر داده بود
♡: خونتو تغییر دادی؟
^: اره چطور شده
♡: خیلی قشنگش کردی عالیه
(۴ساعت بعد)
الان ساعت چهار باید کم کم راه میفتادم
♡: لونا کم کم من میرم دو ساعت دیگه کلاس بسکتبال دارم
^: باشه
♡: خداحافظ
^: خداحافظ عزیزم
رفتم سوار موتورم شدم راه افتادم به سمت کلاس بسکتبال
(۱ساعت و نیم بعد)
رسیدم تازه ساعت ۵:۳۵ هست رفتم داخل استاد و دیدم که داشت تمرین میکرد
(ساعت ۶:٠٠)
♡: سلام استاد
☆: او سلام خانم ات بفرمایید شروع کنیم
ویو شوگا:
با ات داشتم تمرین میکردم
خماریی بمانید🤭
۵٠تا لایک
۴٠تا کامنت
فالو یادتون نره. چطور شده بود
۶.۰k
۰۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.