*- چشمات، چشمات، چشمات… ازشون خیلی چیزا نوشتم ولی یادم نی
*- چشمات، چشمات، چشمات… ازشون خیلی چیزا نوشتم ولی یادم نیست.
یادمه نوشتم اون چشمها غم زیادی رو به دوش کشیدن.
نوشتم که دیگه ستاره ندارن!
حتی برای دستاتم نوشتم…
نوشتم که دیگه دستات، دستم رو نمیگیرن..
دیگه لمسم نمیکنن.
واسه لبهاتم نوشتم… نوشتم لبهات دیگه قرار نیست به عشق بوسیدن من باز شه؛
واسه صدات… آخ صدات،صدات،صدات…
قرار نبود دیگه اون ملودی طنین انداز صدات و بشنوم…
واسه قلبت که با بی رحمی توی
پارک مرکزی دانگ هزار تیکهاش کردم.درست وقتی رفتی وابستهات شدم و برای یک لحظه به خودم اومدم،
واقعا به چیت وابسته شده بودم؟
به چشمهات که دیگه من و نگاه نمیکردن؟
به دستات که دیگه لمسم نمیکردن؟
به لبهات که من و نمیبوسیدن؟
به صدات که یکی دیگه جای من بهش گوش میداد؟
یا قلبت که دیگه مال من نبود؟*
یادمه نوشتم اون چشمها غم زیادی رو به دوش کشیدن.
نوشتم که دیگه ستاره ندارن!
حتی برای دستاتم نوشتم…
نوشتم که دیگه دستات، دستم رو نمیگیرن..
دیگه لمسم نمیکنن.
واسه لبهاتم نوشتم… نوشتم لبهات دیگه قرار نیست به عشق بوسیدن من باز شه؛
واسه صدات… آخ صدات،صدات،صدات…
قرار نبود دیگه اون ملودی طنین انداز صدات و بشنوم…
واسه قلبت که با بی رحمی توی
پارک مرکزی دانگ هزار تیکهاش کردم.درست وقتی رفتی وابستهات شدم و برای یک لحظه به خودم اومدم،
واقعا به چیت وابسته شده بودم؟
به چشمهات که دیگه من و نگاه نمیکردن؟
به دستات که دیگه لمسم نمیکردن؟
به لبهات که من و نمیبوسیدن؟
به صدات که یکی دیگه جای من بهش گوش میداد؟
یا قلبت که دیگه مال من نبود؟*
۲.۸k
۰۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.