مرگ در ۱۷ سالگی
مرگ در ۱۷ سالگی
تک پارت
یحی دو نقطه من امروز میخواهم با دوستانم به سینما بروم خواهش میکنم پدر جان یه چند تومنی به من پول بدهید که برای خودم یه چیزهایی بگیرم و دوباره از دوستانم خواهش نکنم که به من پول بدهند پدر جان
پدر دو نقطه یحی هیچ پولی ندارم پس اون دوستای بیریختت به چه دردی میخورن بگو که دو تومن بهت بدن بعداً بهشون پس میدیم مگه چی میشه مگه اونها دوستای تو نیستن دو تومن بهت بدن مگه میمیرن
یحی دو نقطه پدر جان هفته پیش هم به باشگاه رفتیم بازم آنها واسه من حساب کردم بسه دیگه ۲ تومن پول نداری به من بدی پس چرا پدر شدی همون بهتر که بمیری
سیلی توی گوش
پدر از اینجا گمشو تو دیگه دختر من نیستی از اینجا گمشو
یوهی گریه گریه گریه گریه بغض داخل گلویش را گرفته بود
یحی از خونه بیرون رفتن
و داخل آسانسور رفتن و به بالای یک هتل ۸ طبقه رفتن
یوهی توی این زندگی هرکی به ما رسید یه پس گردنی زد و رفت حالا که ما اومدیم یه روز خوش باشیم خدا نذاشت گریه کردن گریه کردن
نامه پدر من برای روز پدر میخواستم که برای شما کادو بگیرم ولی متاسفانه هیچ پولی نداشتم برای همین تصمیم گرفتم به شما دروغ بگویم که میخواهم با دوستانم به سینما بروم ولی الان دیگه الان دیگه آن روی تو را دیدهام و هیچ وقت تو را نخواهم بخشید
به پایین پریدن از ساختمان ۸ طبقه آن وقت موهایش را روی باد سوار بود و لباسش را باد به همراه خود برد
پدر دو نقطه دخترم دخترم دخترم رو چرا دخترم چرا باور نمیکنم باور نخواهم کرد امکان ندارد دخترم یحی امکان ندارد گریه گریه گریه گریه گریه گریه
و اینجوری شد که به خاطر اینکه تو طمع داشتی و هزار تومن پول به دختر معصوم ندادی زندگی از هم پاشید قدر لحظههاتونو بدونید این لحظهها دیگه بر نمیگردند و قدر خانوادتونو بدونید گود بای
لایک یادتون نره کامنت هم بزارید بچهها اگه بد بود معذرت میخوام خداحافظ گود بای
تک پارت
یحی دو نقطه من امروز میخواهم با دوستانم به سینما بروم خواهش میکنم پدر جان یه چند تومنی به من پول بدهید که برای خودم یه چیزهایی بگیرم و دوباره از دوستانم خواهش نکنم که به من پول بدهند پدر جان
پدر دو نقطه یحی هیچ پولی ندارم پس اون دوستای بیریختت به چه دردی میخورن بگو که دو تومن بهت بدن بعداً بهشون پس میدیم مگه چی میشه مگه اونها دوستای تو نیستن دو تومن بهت بدن مگه میمیرن
یحی دو نقطه پدر جان هفته پیش هم به باشگاه رفتیم بازم آنها واسه من حساب کردم بسه دیگه ۲ تومن پول نداری به من بدی پس چرا پدر شدی همون بهتر که بمیری
سیلی توی گوش
پدر از اینجا گمشو تو دیگه دختر من نیستی از اینجا گمشو
یوهی گریه گریه گریه گریه بغض داخل گلویش را گرفته بود
یحی از خونه بیرون رفتن
و داخل آسانسور رفتن و به بالای یک هتل ۸ طبقه رفتن
یوهی توی این زندگی هرکی به ما رسید یه پس گردنی زد و رفت حالا که ما اومدیم یه روز خوش باشیم خدا نذاشت گریه کردن گریه کردن
نامه پدر من برای روز پدر میخواستم که برای شما کادو بگیرم ولی متاسفانه هیچ پولی نداشتم برای همین تصمیم گرفتم به شما دروغ بگویم که میخواهم با دوستانم به سینما بروم ولی الان دیگه الان دیگه آن روی تو را دیدهام و هیچ وقت تو را نخواهم بخشید
به پایین پریدن از ساختمان ۸ طبقه آن وقت موهایش را روی باد سوار بود و لباسش را باد به همراه خود برد
پدر دو نقطه دخترم دخترم دخترم رو چرا دخترم چرا باور نمیکنم باور نخواهم کرد امکان ندارد دخترم یحی امکان ندارد گریه گریه گریه گریه گریه گریه
و اینجوری شد که به خاطر اینکه تو طمع داشتی و هزار تومن پول به دختر معصوم ندادی زندگی از هم پاشید قدر لحظههاتونو بدونید این لحظهها دیگه بر نمیگردند و قدر خانوادتونو بدونید گود بای
لایک یادتون نره کامنت هم بزارید بچهها اگه بد بود معذرت میخوام خداحافظ گود بای
۲.۵k
۰۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.