فیک(من♡تو) پارت ۶۲
فیک(من♡تو) پارت ۶۲
جونگکوک ویو
رو تخت دراز کشید منم پتو رو روش کشیدم، و بعد از گفتن شب بخیر میخاستم از اتاق برم بیرون که ا.ت گفت..
ا.ت: میشه یکمی اینجا باشی..
جونگکوک: چرا..
ا.ت:هیچی همنجوری..
جونگکوک: باشه..
کنارش رو تخت نشستم...اونم چشماشو بست همنجوری بهش نگاه میکردم و تو دلم هزاران حرف بود که میخاستم بهش بگم اما نمیشد شاید الان زمانش نیس یا شاید من واسش آماده نیستم.
اما اگه بخام بگم و اون ردم کنه..
اینکه اینجوری فکر کنم ک اگه بهش بگم اون ردم میکنه قلبمو به درد میاره..
چون واسم زجر آوره.
بعدی اینکه دیدم خوابیده از کنارش بلند شدم ک دستمو گرفت.
ا.ت: میشه نری..
بهش نگاه کردم خواب بود یعنی تو خواب حرف میزنه اما چرا به من میگه نرو.
دستمو از دستش کشیدم ک دوباره گفت.
ا.ت: میشه نری..
جونگکوک: چرا..
بهش نگاه کردم بیدار بود، رو تخت نشست و دستشو کنارش رو تخت گذاشت و گفت...
ا.ت: بیا میخام باهات حرف بزنم..
رو تخت کنارش نشستم..
ا.ت: میدونی..واسم سخته ک اینو تو دلم نگاه دارم..اما سختر اینه ک بهت نگم..هر دو واسم سخته،اما میخام خودمو خلاص کنم چون طاقت ندارم بدونی اینکه بهت بگم از اینجا برم...خب خيلی دوست دارم..نمیدونم شاید این دیوونگی باشه یا حرفم مزخرف باشه اما من واقعا دوست دارم شاید خودت مخالف باشی شاید تو یکی دیگه رو دوس داری و شاید فقط تو منو یه عضو گروه دوست یا هرچی قبول داری ،اما من خاستم بهت بگم ک خیلی دوست دارم بیشتر از خودم.
مات مونده بودم و بهش خیره بودم به چشماش به حرکت و طرز گفتارش اینا همه بهم یه حس خوب میده.
ا.ت: ببخشی بهت گفتم..الان اگه خاستی میتونی بری و اینکه درمورد این به کسی چیزی نگو.
میخاستم منم بهش بگم دوسش دارم اما نتونستم چون شاید مث اون روراست نیستم مث اون نمیتونم احساساتمو بگم، برا اون نگهداشتنش سخت اما برا من گفتنش...
از رو تخت بلند شدم و بدونی نگاه کردن بهش از اتاق بیرون اومدم، به در تکیه کردم واقعا خوشحالم خیلی، اما از اینکه نتونستم بهش بگم دوسش دارم ناراحتم.
از در دور شدم اومدم اتاقم و حموم رفتم و بعدش لباس راحتی واسه خواب پوشیدم رو تخت دراز کشیدم..میخاستم بخوابم اما نمیتونستم .
از رو تخت بلند شدم و رفتم سمت پنجره پرده هارو کشیدم تا نور ماه نمایان شد.
همیشه تو تنهایی با ماه حرف میزنم، همیشه شاید چون اون همیشه بهم گوش میده و چیزی نمیگه.
اشتباه املایی بود معذرت 🤍💜
شرط
۵۰ کامنت
۲۵ لایک
و فالورا باید ۷۵۵ بشه 😌
جونگکوک ویو
رو تخت دراز کشید منم پتو رو روش کشیدم، و بعد از گفتن شب بخیر میخاستم از اتاق برم بیرون که ا.ت گفت..
ا.ت: میشه یکمی اینجا باشی..
جونگکوک: چرا..
ا.ت:هیچی همنجوری..
جونگکوک: باشه..
کنارش رو تخت نشستم...اونم چشماشو بست همنجوری بهش نگاه میکردم و تو دلم هزاران حرف بود که میخاستم بهش بگم اما نمیشد شاید الان زمانش نیس یا شاید من واسش آماده نیستم.
اما اگه بخام بگم و اون ردم کنه..
اینکه اینجوری فکر کنم ک اگه بهش بگم اون ردم میکنه قلبمو به درد میاره..
چون واسم زجر آوره.
بعدی اینکه دیدم خوابیده از کنارش بلند شدم ک دستمو گرفت.
ا.ت: میشه نری..
بهش نگاه کردم خواب بود یعنی تو خواب حرف میزنه اما چرا به من میگه نرو.
دستمو از دستش کشیدم ک دوباره گفت.
ا.ت: میشه نری..
جونگکوک: چرا..
بهش نگاه کردم بیدار بود، رو تخت نشست و دستشو کنارش رو تخت گذاشت و گفت...
ا.ت: بیا میخام باهات حرف بزنم..
رو تخت کنارش نشستم..
ا.ت: میدونی..واسم سخته ک اینو تو دلم نگاه دارم..اما سختر اینه ک بهت نگم..هر دو واسم سخته،اما میخام خودمو خلاص کنم چون طاقت ندارم بدونی اینکه بهت بگم از اینجا برم...خب خيلی دوست دارم..نمیدونم شاید این دیوونگی باشه یا حرفم مزخرف باشه اما من واقعا دوست دارم شاید خودت مخالف باشی شاید تو یکی دیگه رو دوس داری و شاید فقط تو منو یه عضو گروه دوست یا هرچی قبول داری ،اما من خاستم بهت بگم ک خیلی دوست دارم بیشتر از خودم.
مات مونده بودم و بهش خیره بودم به چشماش به حرکت و طرز گفتارش اینا همه بهم یه حس خوب میده.
ا.ت: ببخشی بهت گفتم..الان اگه خاستی میتونی بری و اینکه درمورد این به کسی چیزی نگو.
میخاستم منم بهش بگم دوسش دارم اما نتونستم چون شاید مث اون روراست نیستم مث اون نمیتونم احساساتمو بگم، برا اون نگهداشتنش سخت اما برا من گفتنش...
از رو تخت بلند شدم و بدونی نگاه کردن بهش از اتاق بیرون اومدم، به در تکیه کردم واقعا خوشحالم خیلی، اما از اینکه نتونستم بهش بگم دوسش دارم ناراحتم.
از در دور شدم اومدم اتاقم و حموم رفتم و بعدش لباس راحتی واسه خواب پوشیدم رو تخت دراز کشیدم..میخاستم بخوابم اما نمیتونستم .
از رو تخت بلند شدم و رفتم سمت پنجره پرده هارو کشیدم تا نور ماه نمایان شد.
همیشه تو تنهایی با ماه حرف میزنم، همیشه شاید چون اون همیشه بهم گوش میده و چیزی نمیگه.
اشتباه املایی بود معذرت 🤍💜
شرط
۵۰ کامنت
۲۵ لایک
و فالورا باید ۷۵۵ بشه 😌
۲۲.۵k
۰۶ اسفند ۱۴۰۲