فیک( من♡تو)پارت ۶۷
فیک( من♡تو)پارت ۶۷
آخرین کنسرت
تو پشت صحنه داشتيم حاظر میشدیم..آهنگ ک نوشته بودم ظبط شو تموم کردم و واسش یه موزیک ویدئو با کمک جونگکوک ساختیم...
این آخرین کنسرت واسه این قراردادم بود و اینکه مطمئن نیستم دوباره رئیس باهام قرارداد ببنده..
تو جاهامون وایستادم و آماده واسه رفتن رو استیج.
۱،۲،۳،......
اولین آهنگ ک قرار بود اجرا کنیم آهنگ on بود، فن هام بیشتر شده بودن اما هیترا بیشتر از اون.
دیگه کم کم از هیترا میترسم چون حتی تهدید به مرگ میکنن..
پسرا بهم میگن چیزی نیس اما یکی از اون هیترا فک کنم سردستهِ هیترا باشه...بیشتر از اون ترس دارم.
حواسمو جم کردم چون نمیخام آخرین کنسرتمو خراب کنم.
بعدی کلی اجرا زمان استراحت بود...دونه دونه با فن ها حرف زدیم..ک نوبت من شد.
*ا.ت: سلامممم آرمییییییییییییییییی،حالتون چطوره، خب همنطور میدونین این آخرین کنسرتم برا این یه سال بود ..ممنون از همتون ک بهم کمک کردین ک به رویا هام برسم..و تو هر لحظه از زندگیم باهام بودین. از اعضام ممنونم ک تو هر لحظهِ از زندگیم کنارم بودن و حمایت و کمکم کردن.
از اینکه فک میکنم آخرین کنسرتم و ممکنه دیگه رو استیج نباشم کمی ناراحتم اما بازم خوشحالم ک یه سال و با شما بودم.. *
کم کم اشکام صورتم و خیس کرده بودن ک یه دستی از بازوم گرفت..نگا کردم جونگکوک بود...دستاشو باز کرد به معنی بیا بغلم..منم بدونی هیچ حرفی بغلش کردم....
دستشو نوازش وار رو سرم میکشید...
جونگکوک: گریه نکن...
گریم نمیزاشت حرف بزنم...پسرام یکی یکی اومدن و یه بغل ۸ تایی داشتیم..
..
بعدی کنسرت تو پشت صحنه داشتيم حاظر برای رفتن به خونه میشدیم..
اعضا زودتر آماده شدن اونا با استف رفتن...چون اگه میموندن دیر میشد...
اونا رفتن و دوتا بادیگارد واسه من موند تا باهاشون برگردم خونه.
بعدی اینکه کارم تموم شد با بادیگارد ها به سمت ماشین میومدیم ک صدای شلیک اومد...زمین نشستم و گوشامو گرفتم...چشمامو بسته بودم..ک از بازوم کشیده شد...نگا کردم...دوتا مرد با صورت پوشيده بودن...بازوم و میکشیدم اما زورم بهشون نمیرسید....
ا.ت: ولم کنین.....گفتم ول کن منو...ازم چه میخای...
بدون هیچ حرفی بزور داخل ماشین کردیم...
صدا شلیک از بیرون میومد..فک کنم بقیه بادیگاردهاست....
ماشین راه افتاد...و با اون منم ناامید شدم....دوتا مرد غول پیکر دوطرفم نشسته بودن......
ا.ت: چرا...
مرده: فقط یه کلمه دیگه حرف بزنی دیگه باهات اینجوری خوب رفتار نمیکنم...
منم از ترسم ساکت شدم..تو راه بودیم ک رو صورتم چیزی کشیدن...خاستم بردارم ک رو گردنم چیزی گذاشته شد.
مرده:..........
اشتباه املایی بود معذرت 💟
شرط
۶۵ کامنت
۳۰ لایک
شرط نرسه خبری از پارت بعد نیس.
پارت قبلی گفتم نقطه، بعدی و استیکر قبول نمیکنم.
آخرین کنسرت
تو پشت صحنه داشتيم حاظر میشدیم..آهنگ ک نوشته بودم ظبط شو تموم کردم و واسش یه موزیک ویدئو با کمک جونگکوک ساختیم...
این آخرین کنسرت واسه این قراردادم بود و اینکه مطمئن نیستم دوباره رئیس باهام قرارداد ببنده..
تو جاهامون وایستادم و آماده واسه رفتن رو استیج.
۱،۲،۳،......
اولین آهنگ ک قرار بود اجرا کنیم آهنگ on بود، فن هام بیشتر شده بودن اما هیترا بیشتر از اون.
دیگه کم کم از هیترا میترسم چون حتی تهدید به مرگ میکنن..
پسرا بهم میگن چیزی نیس اما یکی از اون هیترا فک کنم سردستهِ هیترا باشه...بیشتر از اون ترس دارم.
حواسمو جم کردم چون نمیخام آخرین کنسرتمو خراب کنم.
بعدی کلی اجرا زمان استراحت بود...دونه دونه با فن ها حرف زدیم..ک نوبت من شد.
*ا.ت: سلامممم آرمییییییییییییییییی،حالتون چطوره، خب همنطور میدونین این آخرین کنسرتم برا این یه سال بود ..ممنون از همتون ک بهم کمک کردین ک به رویا هام برسم..و تو هر لحظه از زندگیم باهام بودین. از اعضام ممنونم ک تو هر لحظهِ از زندگیم کنارم بودن و حمایت و کمکم کردن.
از اینکه فک میکنم آخرین کنسرتم و ممکنه دیگه رو استیج نباشم کمی ناراحتم اما بازم خوشحالم ک یه سال و با شما بودم.. *
کم کم اشکام صورتم و خیس کرده بودن ک یه دستی از بازوم گرفت..نگا کردم جونگکوک بود...دستاشو باز کرد به معنی بیا بغلم..منم بدونی هیچ حرفی بغلش کردم....
دستشو نوازش وار رو سرم میکشید...
جونگکوک: گریه نکن...
گریم نمیزاشت حرف بزنم...پسرام یکی یکی اومدن و یه بغل ۸ تایی داشتیم..
..
بعدی کنسرت تو پشت صحنه داشتيم حاظر برای رفتن به خونه میشدیم..
اعضا زودتر آماده شدن اونا با استف رفتن...چون اگه میموندن دیر میشد...
اونا رفتن و دوتا بادیگارد واسه من موند تا باهاشون برگردم خونه.
بعدی اینکه کارم تموم شد با بادیگارد ها به سمت ماشین میومدیم ک صدای شلیک اومد...زمین نشستم و گوشامو گرفتم...چشمامو بسته بودم..ک از بازوم کشیده شد...نگا کردم...دوتا مرد با صورت پوشيده بودن...بازوم و میکشیدم اما زورم بهشون نمیرسید....
ا.ت: ولم کنین.....گفتم ول کن منو...ازم چه میخای...
بدون هیچ حرفی بزور داخل ماشین کردیم...
صدا شلیک از بیرون میومد..فک کنم بقیه بادیگاردهاست....
ماشین راه افتاد...و با اون منم ناامید شدم....دوتا مرد غول پیکر دوطرفم نشسته بودن......
ا.ت: چرا...
مرده: فقط یه کلمه دیگه حرف بزنی دیگه باهات اینجوری خوب رفتار نمیکنم...
منم از ترسم ساکت شدم..تو راه بودیم ک رو صورتم چیزی کشیدن...خاستم بردارم ک رو گردنم چیزی گذاشته شد.
مرده:..........
اشتباه املایی بود معذرت 💟
شرط
۶۵ کامنت
۳۰ لایک
شرط نرسه خبری از پارت بعد نیس.
پارت قبلی گفتم نقطه، بعدی و استیکر قبول نمیکنم.
۱۴.۸k
۰۹ اسفند ۱۴۰۲