سناریو...
سناریو درخواستی
وقتی عضو هشتمی و بیماری قلبی داری و موقع یه چیز کوچیک توی دعوا اعضا بت میگن:کاش مرده بودی و شروع میکنی ب گریه کردن
نامجون:یه لحظه ب خودش میاد*چ..چی ن..نه نباید اینطوری میشد..
...
سوکجین:میفهمه چی گفته:ببخشید ببین..من یه چیزی از دهنم در رفت..عصبانی بودم خب؟..ببخشید..
...
یونگی:من احمق یادم رف حواسم بت باشه..اصلا تقصیر من بود..تروخدا گریه نکن.. خب؟
...
هوسوک:م..منظوری نداشتم..حواسم نبود..من اصلا همچین آدمی نیستم..ا.ت خب بهم حق بده..ک وقتی داشتی با کارکنای استف لاس میزدی..جلو تو میگرفتم!
...
جیمین:نفس عمیق میکشه*نباید سرت داد میزدم..اما ب این دلیل نیس ک ازت متنفرم..ف..فقط یذره اعصابم خورده همین!..
...
تهیونگ:ا.ت...ا.ت*میخواد بغلت کنه اما تو پسش میزنی*عاره ببخشید..نباید باهات اینطور صحبت میکردم..خب تو داشتی رسما اونو میبوسیدی باید جلوتو میگرفتم!
...
جونگکوک:رو به روته و خودش بغض داره اما غرورش نمیزاره*ببخشید..یه لحظه از دهنم در رف..گریه نکن..وقتی مستی حواست نیس داشتی چکار میکردی..روی پای یکی بودی*..بهم حق بده ک عصبی شم..
...
بله..بعد از سال ها برگشتم و سناریو نوشتم...قدر بدونین..
وقتی عضو هشتمی و بیماری قلبی داری و موقع یه چیز کوچیک توی دعوا اعضا بت میگن:کاش مرده بودی و شروع میکنی ب گریه کردن
نامجون:یه لحظه ب خودش میاد*چ..چی ن..نه نباید اینطوری میشد..
...
سوکجین:میفهمه چی گفته:ببخشید ببین..من یه چیزی از دهنم در رفت..عصبانی بودم خب؟..ببخشید..
...
یونگی:من احمق یادم رف حواسم بت باشه..اصلا تقصیر من بود..تروخدا گریه نکن.. خب؟
...
هوسوک:م..منظوری نداشتم..حواسم نبود..من اصلا همچین آدمی نیستم..ا.ت خب بهم حق بده..ک وقتی داشتی با کارکنای استف لاس میزدی..جلو تو میگرفتم!
...
جیمین:نفس عمیق میکشه*نباید سرت داد میزدم..اما ب این دلیل نیس ک ازت متنفرم..ف..فقط یذره اعصابم خورده همین!..
...
تهیونگ:ا.ت...ا.ت*میخواد بغلت کنه اما تو پسش میزنی*عاره ببخشید..نباید باهات اینطور صحبت میکردم..خب تو داشتی رسما اونو میبوسیدی باید جلوتو میگرفتم!
...
جونگکوک:رو به روته و خودش بغض داره اما غرورش نمیزاره*ببخشید..یه لحظه از دهنم در رف..گریه نکن..وقتی مستی حواست نیس داشتی چکار میکردی..روی پای یکی بودی*..بهم حق بده ک عصبی شم..
...
بله..بعد از سال ها برگشتم و سناریو نوشتم...قدر بدونین..
۴.۳k
۰۹ اسفند ۱۴۰۲