بارانی که به نرمی کاغذ کتاب مورد عالقه ام را خیس میکند ..
بارانی که به نرمی کاغذ کتاب مورد عالقه ام را خیس میکند ..
آسمانی که در خاکستری های ابر فرو رفته و نورش را از دیدگان
محو کرده ..
شهری که گویی به خواب رفته اما امان ، از بیداری اش .
شهری در آغوش گریه های آسمان سیاه پوش ..
شهری پر از حس خاک خیس خورده و لبخند های پنهان شده بین
لبان !
و آهنگی که به آرامی گوش را نوازش میکند تا چنگ بزند به حس
آرامش گوش نواز این رهایی ..
در میان این خاکستری های سفید ..
من کجا بودم ؟
من .. چه در سرمیپروراندم ؟:))
آسمانی که در خاکستری های ابر فرو رفته و نورش را از دیدگان
محو کرده ..
شهری که گویی به خواب رفته اما امان ، از بیداری اش .
شهری در آغوش گریه های آسمان سیاه پوش ..
شهری پر از حس خاک خیس خورده و لبخند های پنهان شده بین
لبان !
و آهنگی که به آرامی گوش را نوازش میکند تا چنگ بزند به حس
آرامش گوش نواز این رهایی ..
در میان این خاکستری های سفید ..
من کجا بودم ؟
من .. چه در سرمیپروراندم ؟:))
۳.۴k
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.