…… .حدودا یک ماه بعد……… .
…… .حدودا یک ماه بعد……… .
((ا/ت))
+لیسو بسه نمیخوام بخورم
~بخور بببینم حرف نزن
-بستنی خریدم بیا بستنی بخور
+بخدا نمیتونم
میرا: ا/ت این بستنیه هاااا
اس ار : یک ماه لب به اب و غذا نمیزنی لااقل اینو بخور
+عووف باشه بابا بده ببینم
~افرین
کتی : خب کارای ترخیصشو کردم میتونیم بریم خونه
+کدوم خونه? اونجا که دیگه خونه من نیست… من… ایدل نیستم
-چرت نگووو… رئیس منتظر بود تا تو خوب شی…
+ نمیخوام ببینمش
میرا : یه جای دیگه تست بده… ا/ت تو میتونی
رز : زود باش بیا لباساتو بپوش
+اونجو هنوز اون خونه رو نگه داشتی ?
-اره اما تنها که نمیتونی زندگی کنی !
+فعلا با مامانم زندگی میکنم و بعدشم من تنها راحت ترم
من افسردگی شدیدی داشتم… هر روز پنج تا قرص… صبح دوتا و شب سه تا… قرص خواب و مسکن واسه تسکین درد سرمم بماند
کتی : امکان نداره
+کتی تروخدا بهش نیاز دارم
~خیلی خب… بیا بریم خونه
رفتیم و اونجو کلیدو به من داد
-بگیر ولی تند تند میایم بهت سر میزنیم
بغلشون کردم و باشه ای گفتم که رفتن
+مامان من میرم تو اتاقم
مادر ا/ت : ناهار…
+نه اشتها ندارم
بدون دادن حالتی به صورتم از پله ها بالا رفتم . وارد اتاقم شدمو به سقف خیره شدم…
+بانی کوچولو الان داری چیکار میکنی?
((جونگ کوک ))
×اونه?
ته ته : اوهوم خوشگله مگه نه ?!
×اوهوم
جیمین : اوهوم ?واقعا که
ته ته : بس کن جیمین تازه داره به خودش میاد خرابش نکن
جیمین : یادت رفته بخاطر همین لجبازیاش ما الان از یک سال بیشتره که با دخترا حرف نزدیم?
×جیمین جوری حرف میزنی انگار من خواستم… انگار من کردمممم…
جیمین : میتونستی گوش بدی
شوگا : گوش دادنی درکار نیست… ا/ت اون دختری نبود که ما فکر میکردیم
×شوگا راست میگه
شوگا : برو پیش دختره… اون واقعا خشگله ..منتظرش نزار
رفتم سمت دختره که خیلی لوند با دیدنم سلام کرد و خودشو چسبوند بهم…
#loveme°•
((ا/ت))
+لیسو بسه نمیخوام بخورم
~بخور بببینم حرف نزن
-بستنی خریدم بیا بستنی بخور
+بخدا نمیتونم
میرا: ا/ت این بستنیه هاااا
اس ار : یک ماه لب به اب و غذا نمیزنی لااقل اینو بخور
+عووف باشه بابا بده ببینم
~افرین
کتی : خب کارای ترخیصشو کردم میتونیم بریم خونه
+کدوم خونه? اونجا که دیگه خونه من نیست… من… ایدل نیستم
-چرت نگووو… رئیس منتظر بود تا تو خوب شی…
+ نمیخوام ببینمش
میرا : یه جای دیگه تست بده… ا/ت تو میتونی
رز : زود باش بیا لباساتو بپوش
+اونجو هنوز اون خونه رو نگه داشتی ?
-اره اما تنها که نمیتونی زندگی کنی !
+فعلا با مامانم زندگی میکنم و بعدشم من تنها راحت ترم
من افسردگی شدیدی داشتم… هر روز پنج تا قرص… صبح دوتا و شب سه تا… قرص خواب و مسکن واسه تسکین درد سرمم بماند
کتی : امکان نداره
+کتی تروخدا بهش نیاز دارم
~خیلی خب… بیا بریم خونه
رفتیم و اونجو کلیدو به من داد
-بگیر ولی تند تند میایم بهت سر میزنیم
بغلشون کردم و باشه ای گفتم که رفتن
+مامان من میرم تو اتاقم
مادر ا/ت : ناهار…
+نه اشتها ندارم
بدون دادن حالتی به صورتم از پله ها بالا رفتم . وارد اتاقم شدمو به سقف خیره شدم…
+بانی کوچولو الان داری چیکار میکنی?
((جونگ کوک ))
×اونه?
ته ته : اوهوم خوشگله مگه نه ?!
×اوهوم
جیمین : اوهوم ?واقعا که
ته ته : بس کن جیمین تازه داره به خودش میاد خرابش نکن
جیمین : یادت رفته بخاطر همین لجبازیاش ما الان از یک سال بیشتره که با دخترا حرف نزدیم?
×جیمین جوری حرف میزنی انگار من خواستم… انگار من کردمممم…
جیمین : میتونستی گوش بدی
شوگا : گوش دادنی درکار نیست… ا/ت اون دختری نبود که ما فکر میکردیم
×شوگا راست میگه
شوگا : برو پیش دختره… اون واقعا خشگله ..منتظرش نزار
رفتم سمت دختره که خیلی لوند با دیدنم سلام کرد و خودشو چسبوند بهم…
#loveme°•
۸.۱k
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.