part 1
part 1
افسانه سیلور🩵
ات یک پرنسس هست و برادرش یونجون
خوب شروع مکنیم
راوی :ات داره با یونجون حرف میزنه
مکالمه
ات:بابا گیر داده که من ازدواج کنم ولی من نمیخوام اون پسری که میخواد با من ازداوج کنه میخواد تاج و تخت بابا رو بگیره
هر چقدر به بابا میگم حرفمو گوش نمیده
یونجون کاری کن که بتونم از قصر فرار کنم
یونجون : برام مهم نیست که با کی قراره ازدواج کنی و بهش سیلی میزنه و میگه تو غلط میکنی فرار کنی
ات گریه میکنه و یونجون در اتاق رو با قدرتی که داره قفل میکنه
و میگه حق نداری فرار کنی
وات رو طلسم میکنه تا نتونه با قدرتش فرار کنه
ات نمیدونه چیکار باید بکنه
وفقط پشت در گریه میکنه آنقدر گریه میکنه که خوابش میبره
فردا
یونجون درو باز میکنه و پدرشون ات رو میزنه تا بیدار شه
ات :ها ها ها نفس نفس بله پدر کاری با من داشتین
پدر ات:دختره ی عوضی همیشه مایه ی ننگ هستی
پسری که قراره باهاش ازدواج کنی اینجاست
لباساتو رو مرتب کن
میخواد باهات حرف بزنه
لباس گذاشته میشه
ات لباسش رو مرتب میکنه که
فلیکس در میزنه وووووو🩵
خماری 💔
تا لایک نشه گذاشته نمیشه 🩵
افسانه سیلور🩵
ات یک پرنسس هست و برادرش یونجون
خوب شروع مکنیم
راوی :ات داره با یونجون حرف میزنه
مکالمه
ات:بابا گیر داده که من ازدواج کنم ولی من نمیخوام اون پسری که میخواد با من ازداوج کنه میخواد تاج و تخت بابا رو بگیره
هر چقدر به بابا میگم حرفمو گوش نمیده
یونجون کاری کن که بتونم از قصر فرار کنم
یونجون : برام مهم نیست که با کی قراره ازدواج کنی و بهش سیلی میزنه و میگه تو غلط میکنی فرار کنی
ات گریه میکنه و یونجون در اتاق رو با قدرتی که داره قفل میکنه
و میگه حق نداری فرار کنی
وات رو طلسم میکنه تا نتونه با قدرتش فرار کنه
ات نمیدونه چیکار باید بکنه
وفقط پشت در گریه میکنه آنقدر گریه میکنه که خوابش میبره
فردا
یونجون درو باز میکنه و پدرشون ات رو میزنه تا بیدار شه
ات :ها ها ها نفس نفس بله پدر کاری با من داشتین
پدر ات:دختره ی عوضی همیشه مایه ی ننگ هستی
پسری که قراره باهاش ازدواج کنی اینجاست
لباساتو رو مرتب کن
میخواد باهات حرف بزنه
لباس گذاشته میشه
ات لباسش رو مرتب میکنه که
فلیکس در میزنه وووووو🩵
خماری 💔
تا لایک نشه گذاشته نمیشه 🩵
۵.۳k
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.