عشق احمقانه🖤🌿
#عشق_احمقانه🖤🌿
🌿🖤𝑺𝑻𝑼𝑷𝑰𝑫 𝑳𝑶𝑽𝑬🖤🌿
پارت:21
رفتم داخل اتاق دیدم تهیونگ داره بیرون رو نگاه میکنه
+تهیونگ؟؟
بدون اینکه برگرده گفت
-ممنون که نجاتم دادی حالا گمشو بیرون
تعجب کردم منظورش چی بود؟
+چـ.... چت شده تهیونگ چرا اینجوری میکنی چه اتفاقی برای میرا افتاده کجا بودید
با خشم برمیگرده و میگه
-نمیدونم به خدا نمیدونم چی شده اصلا اصلا تو پروانه سیاه رو میشناسییی؟؟؟
با تعجب نگاهش کردم چی میگفتت
+منظورت چیه
-وقتی تو رفتی امریکا ماهم رفتیم سر خونه زندگیمون میرا حامله بود و خیلی خشمگین میشد وسایل رو میشکست و چرت و پرت میگفت میگفت میکشمت حرومزاده جیغغغ میزد شبا میرفت بیرون و دیوونه بازی میکرد خیلی نگرانش بودم بردمش پیش روانپزشک میگفت چیزیش نیست پیش دکترا اروم و مهربون و ساکت بود ولی وقتی میرفتیم خونه دیوونه میشد همش میگفت پروانه سیاه پرواز کرد پروانه سیاه پرواز کرد نمیدونم چی هست و چی بود ولی همش همینو میگفت گفتم شاید دوران حاملگی اینجوری باشه ولی بعد بدنیا اومدن بچه غیبش زد منم افسرده شدم و بچرو گذاشتم پیش مادرت و اون نامه ای که گفتم از طرف میرا بود من نوشته بودم چون جز تو به کسی دیگه اعتماد نداشتم که بچرو کنارش بزارم و منم رفتم تا یه چند روز پیش یکی زنگ خونمو زد درو باز کردم که یکی زد تو سرم وقتی بهوش اومدم تو انباری بودم.......
اومد بقیشو بگه که در باز شد و کوک اومد داخل
=پارسال دوست و امسال اشنا*نیشخند*
ادامه دارد.......
خماریییییی
خب دیگه تا نشیم 740 من نمیزارم
لایکم یادتون نره🥺
🌿🖤𝑺𝑻𝑼𝑷𝑰𝑫 𝑳𝑶𝑽𝑬🖤🌿
پارت:21
رفتم داخل اتاق دیدم تهیونگ داره بیرون رو نگاه میکنه
+تهیونگ؟؟
بدون اینکه برگرده گفت
-ممنون که نجاتم دادی حالا گمشو بیرون
تعجب کردم منظورش چی بود؟
+چـ.... چت شده تهیونگ چرا اینجوری میکنی چه اتفاقی برای میرا افتاده کجا بودید
با خشم برمیگرده و میگه
-نمیدونم به خدا نمیدونم چی شده اصلا اصلا تو پروانه سیاه رو میشناسییی؟؟؟
با تعجب نگاهش کردم چی میگفتت
+منظورت چیه
-وقتی تو رفتی امریکا ماهم رفتیم سر خونه زندگیمون میرا حامله بود و خیلی خشمگین میشد وسایل رو میشکست و چرت و پرت میگفت میگفت میکشمت حرومزاده جیغغغ میزد شبا میرفت بیرون و دیوونه بازی میکرد خیلی نگرانش بودم بردمش پیش روانپزشک میگفت چیزیش نیست پیش دکترا اروم و مهربون و ساکت بود ولی وقتی میرفتیم خونه دیوونه میشد همش میگفت پروانه سیاه پرواز کرد پروانه سیاه پرواز کرد نمیدونم چی هست و چی بود ولی همش همینو میگفت گفتم شاید دوران حاملگی اینجوری باشه ولی بعد بدنیا اومدن بچه غیبش زد منم افسرده شدم و بچرو گذاشتم پیش مادرت و اون نامه ای که گفتم از طرف میرا بود من نوشته بودم چون جز تو به کسی دیگه اعتماد نداشتم که بچرو کنارش بزارم و منم رفتم تا یه چند روز پیش یکی زنگ خونمو زد درو باز کردم که یکی زد تو سرم وقتی بهوش اومدم تو انباری بودم.......
اومد بقیشو بگه که در باز شد و کوک اومد داخل
=پارسال دوست و امسال اشنا*نیشخند*
ادامه دارد.......
خماریییییی
خب دیگه تا نشیم 740 من نمیزارم
لایکم یادتون نره🥺
۹.۶k
۱۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.