پارت۲۲
زنگ استراحت خورد و همه زندانی ها به صف داشتن میرفتن توی حیاط
ا/ت هم میخواست بره که مرده موهاش رو کشید
لونا امد دست مرده رو تاب داد
لونا:احمق دست کثیفت رو به خواهر من نزن(داد)
تهیونگ هم امد و دوتایی با هم مرده رو میزدن ا/ت کنار وایساد وداشت اروم گریه میکرد
معمور:چیکار میکنید؟(داد)
معمور ها لونا وتهیونگ رو گرفتن و بردن به انفرادی
مرده افتاده بود کف زمین و بدنش خونی شده بود که یکی دست ا/ت رو گرفت
جونگکوک:ا/ت؟خوبی؟
ا/ت:جونگکوک(داد و گریه)
جونگکوک به معمور های کنارش اشاره کرد تا اون مرد رو با خودشون بیارن
هر سه(ا/ت و جونگکوک و مرد) به همراه معمور ها رفتن به انباری
کوک:ا/ت خودت بگو چیکارش کنم؟
ا/ت: هیـ..هیچی
جونگکوک یک تیر توی سر مرده خالی کرد
ا/ت جیغ زد
ا/ت:چرا کشتیش؟(داد)
جونگکوک:چون به بیبیم صدمه زده(خونسرد)
ا/ت:من بیبیت نیستم(داد)
کوک با این حرف از عصبانیت قرمز شد
جوکگکوک:هستی(عربده)
جونگکوک:تو بیبی منی(داد)
خوب بچه ها قول میدم توی این دو روز تعطیلی بزارم الان کم نوشتم چون میخوام فیک «پادشاه قلبم» هم بزارم
ا/ت هم میخواست بره که مرده موهاش رو کشید
لونا امد دست مرده رو تاب داد
لونا:احمق دست کثیفت رو به خواهر من نزن(داد)
تهیونگ هم امد و دوتایی با هم مرده رو میزدن ا/ت کنار وایساد وداشت اروم گریه میکرد
معمور:چیکار میکنید؟(داد)
معمور ها لونا وتهیونگ رو گرفتن و بردن به انفرادی
مرده افتاده بود کف زمین و بدنش خونی شده بود که یکی دست ا/ت رو گرفت
جونگکوک:ا/ت؟خوبی؟
ا/ت:جونگکوک(داد و گریه)
جونگکوک به معمور های کنارش اشاره کرد تا اون مرد رو با خودشون بیارن
هر سه(ا/ت و جونگکوک و مرد) به همراه معمور ها رفتن به انباری
کوک:ا/ت خودت بگو چیکارش کنم؟
ا/ت: هیـ..هیچی
جونگکوک یک تیر توی سر مرده خالی کرد
ا/ت جیغ زد
ا/ت:چرا کشتیش؟(داد)
جونگکوک:چون به بیبیم صدمه زده(خونسرد)
ا/ت:من بیبیت نیستم(داد)
کوک با این حرف از عصبانیت قرمز شد
جوکگکوک:هستی(عربده)
جونگکوک:تو بیبی منی(داد)
خوب بچه ها قول میدم توی این دو روز تعطیلی بزارم الان کم نوشتم چون میخوام فیک «پادشاه قلبم» هم بزارم
۸.۴k
۱۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.