وقتی برای ماه عسل اومدین ایران و ........
وقتی برای ماه عسل اومدین ایران و خونه ی
مامان بابای تو ، میمونید....(درخواستی)
#سناریو
^نامجون : بهت میگه ... ، ام...خب .. شنیدم اینجا چیزای قشنگی داره ، مثل غذا های خوشمزه و جاهای دیدنی
میتونیم بریم اول همدان و بعد اصفهان؟!
+اومم.. چاگی حتما بریم ... ^
^جین : بهت میگه ... دلم میخواد مامانت بهم آشپزی ایرانی رو یاد بده تا رفتیم کره برات غذا های ایرانی بپزم و دلت برای ایران و دستپخت مادرت تنگ نشه ... راستی اینجا خیلی گرمه نسبت به کره ... بیا زودتر برگردیم کره ...! ^
^هوسوک: بهت میگه ... اینجا خیلی خوبه ، جاهای خوشگلی داره و در ضمن هوسوک عاشق شوخی های بی مزه پدرت و دستپخت مادرت شده بود. ...!^
^جیمین: جیمین حسابی با خواهر کوچیک ترت جرم گرفته بود و ازش ، عکس های سمی دوران نوجوونی ت رو ازش میگرفت ... با بابات یه کم کدورت داشت اما با مامانت حسابی اوکی بود ... !^
^یونگی: پدرت صبح زود یونگی رو بیدار می کرد با آنکه یونگی دوست داشت زیادتر بخابه اما پدرت ساعت ⁶ صبح بیدارش می کرد و یونگی از این بابت خیلی عصبی بود !^
^تهیونگ: تهیونگ انتظار داشت برید هتل و بهت می گفت ...
_ آه...چاگی من انتظار نداشتم آخه...اینجا ... ام خب قرار بود بهترین شبای ماه عسل رو داشته باشم..
+اوف.... یه بارم قانع باش خب...
_خب باشه
تهیونگ با برادر بزرگترت همیشه دعوا داشت و با پدر و مادرت اوکی بود و با خواهرت اصلا نمیتونست گرم بگیره و وقتی میرفتید رستوران یا کافه های ایرانی وقتی آدم هارو میدید میگفت .. واقعا مردم ایران آدم های خونگرمی دارن!^
^جونگ کوک: همیشه میخواست جلوی مامانت ، خودش رو خوب جلوه بده که داماد خوبیه ... ولی پدرت میگفت جونگکوک خیلی لوسه چون خواننده س و جونگکوک همیشه به حرف های مادربزرگ و پدربزرگت با دقت گوش میداد ..
می دونم گند زدم ولی میشه لایک کنید ؟! مرسی ✨
مامان بابای تو ، میمونید....(درخواستی)
#سناریو
^نامجون : بهت میگه ... ، ام...خب .. شنیدم اینجا چیزای قشنگی داره ، مثل غذا های خوشمزه و جاهای دیدنی
میتونیم بریم اول همدان و بعد اصفهان؟!
+اومم.. چاگی حتما بریم ... ^
^جین : بهت میگه ... دلم میخواد مامانت بهم آشپزی ایرانی رو یاد بده تا رفتیم کره برات غذا های ایرانی بپزم و دلت برای ایران و دستپخت مادرت تنگ نشه ... راستی اینجا خیلی گرمه نسبت به کره ... بیا زودتر برگردیم کره ...! ^
^هوسوک: بهت میگه ... اینجا خیلی خوبه ، جاهای خوشگلی داره و در ضمن هوسوک عاشق شوخی های بی مزه پدرت و دستپخت مادرت شده بود. ...!^
^جیمین: جیمین حسابی با خواهر کوچیک ترت جرم گرفته بود و ازش ، عکس های سمی دوران نوجوونی ت رو ازش میگرفت ... با بابات یه کم کدورت داشت اما با مامانت حسابی اوکی بود ... !^
^یونگی: پدرت صبح زود یونگی رو بیدار می کرد با آنکه یونگی دوست داشت زیادتر بخابه اما پدرت ساعت ⁶ صبح بیدارش می کرد و یونگی از این بابت خیلی عصبی بود !^
^تهیونگ: تهیونگ انتظار داشت برید هتل و بهت می گفت ...
_ آه...چاگی من انتظار نداشتم آخه...اینجا ... ام خب قرار بود بهترین شبای ماه عسل رو داشته باشم..
+اوف.... یه بارم قانع باش خب...
_خب باشه
تهیونگ با برادر بزرگترت همیشه دعوا داشت و با پدر و مادرت اوکی بود و با خواهرت اصلا نمیتونست گرم بگیره و وقتی میرفتید رستوران یا کافه های ایرانی وقتی آدم هارو میدید میگفت .. واقعا مردم ایران آدم های خونگرمی دارن!^
^جونگ کوک: همیشه میخواست جلوی مامانت ، خودش رو خوب جلوه بده که داماد خوبیه ... ولی پدرت میگفت جونگکوک خیلی لوسه چون خواننده س و جونگکوک همیشه به حرف های مادربزرگ و پدربزرگت با دقت گوش میداد ..
می دونم گند زدم ولی میشه لایک کنید ؟! مرسی ✨
۱۱.۸k
۱۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.