درون و بیرون(پارت ³)
درون و بیرون(پارت ³)
🔵🌌💙🌌💙🌌💙🌌🔵
(چمس🌌)
کل صورتم سرخ شده بود داشت بغضم میگرفت، سونیکو دیدم داره با تام صحبت میکنه، یعنی اونا واقعا میخواستن منو به سرپرستی قبول کنن! نه! هیچکی منو به خاطر لکه ی دست لعنتیم قبول نمیکنه، یه دفعه دیدم تام و سونیک دفتر پرورشگاهن، چشامو تا دو دقیقه بستم، بغضم گرفته بود، اگه یه شُک کوچولو دیگه بهم وارد میشد، از گریه میترکیدم، یه دفعه دیدم مدیر پرورشگاه با لبخند داره میاد سمتم، گفت:(خانواده جدیدت مبارک!) تعجب کرده بودم، واقعا! رفتم چمدونم که چیز زیادی هم توش نبود رو برداشتم؛ دم در تام و سونیک منتظرم بودن
ادامه دارد......
#کمیک#رمان#داستان#سونیک#شدو#ناکلز#تیلز
🔵🌌💙🌌💙🌌💙🌌🔵
(چمس🌌)
کل صورتم سرخ شده بود داشت بغضم میگرفت، سونیکو دیدم داره با تام صحبت میکنه، یعنی اونا واقعا میخواستن منو به سرپرستی قبول کنن! نه! هیچکی منو به خاطر لکه ی دست لعنتیم قبول نمیکنه، یه دفعه دیدم تام و سونیک دفتر پرورشگاهن، چشامو تا دو دقیقه بستم، بغضم گرفته بود، اگه یه شُک کوچولو دیگه بهم وارد میشد، از گریه میترکیدم، یه دفعه دیدم مدیر پرورشگاه با لبخند داره میاد سمتم، گفت:(خانواده جدیدت مبارک!) تعجب کرده بودم، واقعا! رفتم چمدونم که چیز زیادی هم توش نبود رو برداشتم؛ دم در تام و سونیک منتظرم بودن
ادامه دارد......
#کمیک#رمان#داستان#سونیک#شدو#ناکلز#تیلز
۳.۵k
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.