تنهایی پارت3
ویو ات . دلم برا سولی تنگ شده بود خیلی وقت بود که باهاش تماس نگرفته بودم . رفتم تا ساکامو تحویل بگیرم رفتم رو یه صندلی نشستم . که یه دختره با ماسک وکلاه اومد سمتم یکم که دقت کردم دیدم سولی بود . نکته/ سولی چون ایدله ماسک وکلاه داره . سولی ;دلم برات تنگ شده بود خره . ات; منم همینطور گاوه . خب بریم که دیگه برا هتل جا ندارن . سولی ; چرا هتل میای خونه من تا موقعی که خانواده واقعیت رو پیدا کنی . ات ; اهوم باشه . پرش زمان به عمارت سولی که ات رفته تو اتاقش وداره استراحت میکنه . اجوما ; ات دخترم بیا پاین شام بخور . ات ; باشه اجوما الان میام . اوم اجوما چه بوی خوبی میاد من عاشق دوکبوکی هستم . سولی ;خوب شروع کنیم . پرش به بعد از خوردن غذا . ات ; سولی من لباس ندارم میشه بریم لباس بخریم . سولی ;یکیی از لباسای منو بپوش بریم لباس بخریم برات
۳.۹k
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.