وقتی از قبل همه چیز تقدیر و تعیین شده
سیاق گفتار می شناسیم (یعنی از گوشه و کنار گفتارشان محبت و ولایت آنها نسبت به ما واضح میشود).
مردی خدمت � امیرالمومنین علی علیه السلام آمد و آن حضرت همراه اصحابش بود، بر آن حضرت سلام کرد و گفت: به خدا من ولایت و محبت تو را دارم
امیر المؤمنين سلام الله علیه فرمود: دروغگویی
گفت: چرا، به خدا من محبت و دوستی تو را دارم. وتا سه بار تکرار کرد
امیر المؤمنين علیه السلام فرمود: دروغگویی، تو چنان که گویی نیستی، همانا خدا روح های مردم را دوهزار سال پیش از بدنهایشان آفرید و سپس دوستان ما را به ما عرضه کرد، به خدا که من روح تو را در میان آنها ندیدم، پس تو کجا بودی؟
آنگاه آن مرد ساکت شد و جوابی نگفت.
المحاسن ج۱.ص۱۳۵
تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۵.ص۴۱۲
الکافی ج۱.ص۴۳۸
#حدیث_عجیب
#حدیث
#احادیث
#حدیث_جالب
مردی خدمت � امیرالمومنین علی علیه السلام آمد و آن حضرت همراه اصحابش بود، بر آن حضرت سلام کرد و گفت: به خدا من ولایت و محبت تو را دارم
امیر المؤمنين سلام الله علیه فرمود: دروغگویی
گفت: چرا، به خدا من محبت و دوستی تو را دارم. وتا سه بار تکرار کرد
امیر المؤمنين علیه السلام فرمود: دروغگویی، تو چنان که گویی نیستی، همانا خدا روح های مردم را دوهزار سال پیش از بدنهایشان آفرید و سپس دوستان ما را به ما عرضه کرد، به خدا که من روح تو را در میان آنها ندیدم، پس تو کجا بودی؟
آنگاه آن مرد ساکت شد و جوابی نگفت.
المحاسن ج۱.ص۱۳۵
تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۵.ص۴۱۲
الکافی ج۱.ص۴۳۸
#حدیث_عجیب
#حدیث
#احادیث
#حدیث_جالب
۴۷۲
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.