Part113
#Part113
بانامجون دویدیموازپله هارفتیم بالا همه اتاقارو گشتم صداش زدم ولی هیچ اثری ازش نبودانگاراب شده بودرفته بودتوزمین+هیونگ نیست کجابردنش منکه توهم نزدم صداشوشنیدم توام شنیدی مگه ن نامی:اره کوکی اره شنیدم+پس کوش کجاست چرانیست نامی:منم نمیدونم ولی حتمایه راهی برایه فرارهست هرچی رویه میزتویه اتاق بودوانداختم زمین که شکست+میکشمش هیونگ خودم میکشمش اگه بلایی سرش بیاره خودم میکشمش نامی:اروم باش جونگکوک اروم باشه پیداش میکنیم ما ردیاب داریم یادت رفته+راست میگی بزن ببین کجاس خوب گوشیشودراوردونگاکرد+کجاست نامی:همینجا +یعنی چی پس کونامی:نمیدونم بهش نگاکردم که نگاش تویه تیکه قفل شده بودبرگشتم ولی چیزی ندیدم+چیشده چیزی دیدی؟نامی:هانه چیزی ندیدم بیابریم+کجابریم مگه نمیگی رستااینجاست _شاید ردیابه هنگ کرده حتمادرست میشه رستااینجانیس بیابریم+نمیشه من دیگه بدون رستاهیچجانمیام _مطمئن باش برات پیداش میکنیم بروببین بقیه دارن چیکارمیکنن حالشون خوبه زودباش نمیخواستم برم ولی مجبورم کرداحساس میکنم یهچیزیوبهم نمیگه خیلی نگرانشم ازوقتی که دزدیدنش یه خواب درست نداشتم هیچی ازگلوم پایین نمیره نمیدونم چیکارکنم فقط کاش زودترهمچی درست بشه دیگه خسته شدم ازایناوضاع که همش بایددرحال فرارکردن اززندگیم باشم ازاون روزهمه جاازکلیپ اعتراف من پرشده بودخیلیا هیت میدادن خیلیاتهدیدمیکردن چندبارجونیورمیخواست باهامون حرف بزنه که پیچوندیمش ولی هیچکدوم برام مهم نبودفعلا تنهاچیزی که مهم بودسلامتیش بودبغل کردنشورفع دلتنگیم بودن چیز دیگه ای....نامی
وقتی جونگکوک وسایلوپرت کردروزمینوشکوندیه چیزیودیدم که تودلم دعامیکردم اشتباه دیده باشم وقتی جونگکوک فهمیدسریع فرستادمش بره تامطمئن بشم که اون چیزی که فکرمیکردم نیس رفتم نزدیکتروگردنبندوکناره قفسه کتابادیدم همون گردنبندیه که خدم انداختم گردنش حتمافهمیدن که ردیاب داره سریع رفتم پیش پارک وونوگردنبند وبهش نشون دادم+حالاچیکارکنیم_پیداش میکنیم نگران نباش+ولی دارم نگران میشم اون عوضی خیلی زرنگه_به من اعتمادکن الانم بروپیش بقیه که بیشترنگران نشن ماهم میریم ببینیم میدونیم چیکارکنیم یکیشونوزنده گرفتیم سعی میکنیم به حرفش بیاریم+باشه لطفاپیداش کن اون برامون خیلی ارزشمنده_همه تلاشمومیکنم+ممنونم وبابقیه گروهش رفتن ماهم برگشتیم به هتل هممون ماتم زده بودیم جونگکوک خیلی کلافه بودواقعاایده ای نداشتم که ارومشون کنم حاله خودمم خوب نبودکه بعدازچنددیقه پارک وون زنگ زد+الوچیزی شده_نامجون میشع به ادرسی که برات میفرستم بیای+اره حتماخبری شده_بیابت میگم+باشه تلفنوقطع کردم
بانامجون دویدیموازپله هارفتیم بالا همه اتاقارو گشتم صداش زدم ولی هیچ اثری ازش نبودانگاراب شده بودرفته بودتوزمین+هیونگ نیست کجابردنش منکه توهم نزدم صداشوشنیدم توام شنیدی مگه ن نامی:اره کوکی اره شنیدم+پس کوش کجاست چرانیست نامی:منم نمیدونم ولی حتمایه راهی برایه فرارهست هرچی رویه میزتویه اتاق بودوانداختم زمین که شکست+میکشمش هیونگ خودم میکشمش اگه بلایی سرش بیاره خودم میکشمش نامی:اروم باش جونگکوک اروم باشه پیداش میکنیم ما ردیاب داریم یادت رفته+راست میگی بزن ببین کجاس خوب گوشیشودراوردونگاکرد+کجاست نامی:همینجا +یعنی چی پس کونامی:نمیدونم بهش نگاکردم که نگاش تویه تیکه قفل شده بودبرگشتم ولی چیزی ندیدم+چیشده چیزی دیدی؟نامی:هانه چیزی ندیدم بیابریم+کجابریم مگه نمیگی رستااینجاست _شاید ردیابه هنگ کرده حتمادرست میشه رستااینجانیس بیابریم+نمیشه من دیگه بدون رستاهیچجانمیام _مطمئن باش برات پیداش میکنیم بروببین بقیه دارن چیکارمیکنن حالشون خوبه زودباش نمیخواستم برم ولی مجبورم کرداحساس میکنم یهچیزیوبهم نمیگه خیلی نگرانشم ازوقتی که دزدیدنش یه خواب درست نداشتم هیچی ازگلوم پایین نمیره نمیدونم چیکارکنم فقط کاش زودترهمچی درست بشه دیگه خسته شدم ازایناوضاع که همش بایددرحال فرارکردن اززندگیم باشم ازاون روزهمه جاازکلیپ اعتراف من پرشده بودخیلیا هیت میدادن خیلیاتهدیدمیکردن چندبارجونیورمیخواست باهامون حرف بزنه که پیچوندیمش ولی هیچکدوم برام مهم نبودفعلا تنهاچیزی که مهم بودسلامتیش بودبغل کردنشورفع دلتنگیم بودن چیز دیگه ای....نامی
وقتی جونگکوک وسایلوپرت کردروزمینوشکوندیه چیزیودیدم که تودلم دعامیکردم اشتباه دیده باشم وقتی جونگکوک فهمیدسریع فرستادمش بره تامطمئن بشم که اون چیزی که فکرمیکردم نیس رفتم نزدیکتروگردنبندوکناره قفسه کتابادیدم همون گردنبندیه که خدم انداختم گردنش حتمافهمیدن که ردیاب داره سریع رفتم پیش پارک وونوگردنبند وبهش نشون دادم+حالاچیکارکنیم_پیداش میکنیم نگران نباش+ولی دارم نگران میشم اون عوضی خیلی زرنگه_به من اعتمادکن الانم بروپیش بقیه که بیشترنگران نشن ماهم میریم ببینیم میدونیم چیکارکنیم یکیشونوزنده گرفتیم سعی میکنیم به حرفش بیاریم+باشه لطفاپیداش کن اون برامون خیلی ارزشمنده_همه تلاشمومیکنم+ممنونم وبابقیه گروهش رفتن ماهم برگشتیم به هتل هممون ماتم زده بودیم جونگکوک خیلی کلافه بودواقعاایده ای نداشتم که ارومشون کنم حاله خودمم خوب نبودکه بعدازچنددیقه پارک وون زنگ زد+الوچیزی شده_نامجون میشع به ادرسی که برات میفرستم بیای+اره حتماخبری شده_بیابت میگم+باشه تلفنوقطع کردم
۳.۸k
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.