برده عمارت پارت ۱۰
پارت ۱۰
راوی:
ا.ت لباساشو پوشید و با کوک به سمت پاساژ رفتن بعد از چند ساعت رسیدن
+خیلی خب رسیدیم پیاده شو
_اینجاس
+نه پس اونجاس
_هر هر هر خیلی خندیدم
+نگفتم که بخندی
حالا پیاده شو
_خیلی خب توعم
+هوی حواست باشه داری با کی حرف میزنی
_باشه معذرت میخوام
رفتن داخل پاساژ
ا.ت ویو:
رسیدیم دم در مرکز خرید واقعا خیلی شیک بود رفتیم داخل پاساژ داشتیم راه میرفتیم که چشمم به یه مغازه افتاد بنظر لباسای قشنگی داشتن بش گفتم که بریم و لباسارو ببینیم رفتیم داخل که یه خانم اومد به استقبالمون
؛خوش اومدی
_ممنونم
؛خب چطور میتونم کمکتون کنم
_من یه لب...
+فعلا نیازی به کمک نداریم ممنون
؛چشم پس من میرم اگه کمکی خواستین صدام کنید
_ارباب چرا اینکارو کردین
+مگه چیکار کردم
_خانمه برای کمک اومده بود چرا باهاش اونجور صحبت کردین
+مگه چجور حرف زدم هاااا بیا بریم لباس هارو ببینیم زود باش
_باشه
داشتیم قدیم زدیم که چشمم به یه لباس خورد خیلی شیک و قشنگ بود یکمم باز بود (اسلاید دو)
_خانم
؛بله
_میشه این لباسو بهم بدید
؛چندلحظه صبر کنید الان میام
+چیشده چرا صداش زدی
_از این لباس خوشم اومده
+اینننن
_اره
+نه نمیشه
_چرااا
+بازه
_ارباب ام...
؛کدوم و خواستید
_این
؛الان براتون میارم
+نه خانم ما اینو نمیخوایم
_چرا میخوایم
+گفتم نه خانم نمیخواد این لباسو بهش بدید بجاش اونو بهش بدید
_نمیخوامم اصن من لباسی غیر از این نمیپوشم
+اوفف خیلی خب باشه
_ممنون
پایان ا.ت ویو:
جونگ کوک ویو:
جلوی پرو نشسته بودم و منتظر بودم تا ا.ت لباسو پرو کنه خب راستش از لباسه زیاد خوشم نمیومد من از لباسای باز خوشم میاد اما خب نمیدونم چرا دلم نمیخواست ا.ت لباس باز بپوشه دلم میخواست فقط خودم بدنشو ببینم تو همین فکرا بودم که ا.ت از پرو اومد بیرون
_چطور شدم
شبیه ماه شده بود اما خب نخواستم بروی خودم بیارم
+خوبه
_پس اینو بخریم دیگه
+نمیشه خیلی بازه
_اخه این کجاش بازه من همینو میخوام اگه اینو نخری دیگه چیزی نمیپوشم
+خیلی خب باشه زود درش بیار
لباسو حساب کردم و رفتیم کلا ۳ ساعت طول کشید تا تمام خریدا رو انجام بدیم
یدفعه ای دیدم وایساد
+چیزی باقی مونده
_هوم...اها...نه هیچی
+خب بریم پس
_باشه بریم
فهمیدم داشت به پشمکا نگاه میکرد پس بش گفتم
+تو اینجا منتظر باش من الان میام
خریدا رو دادم بادیگارد بزاره داخل ماشین و خودم رفتم براش پشمک گرفتم
+بیا اینو بگیر
_برای منه (با ذوق)
+نه پس برا عممه
_ممنونم (بغلش کرد)
زود متوجه موقعیت شد و از بغلم اومد بیرون
+بریم دیگه
_باشه
داشتیم سوار ماشین میشدیم که....
شرطا:
comment:³⁰
like:²⁰
راوی:
ا.ت لباساشو پوشید و با کوک به سمت پاساژ رفتن بعد از چند ساعت رسیدن
+خیلی خب رسیدیم پیاده شو
_اینجاس
+نه پس اونجاس
_هر هر هر خیلی خندیدم
+نگفتم که بخندی
حالا پیاده شو
_خیلی خب توعم
+هوی حواست باشه داری با کی حرف میزنی
_باشه معذرت میخوام
رفتن داخل پاساژ
ا.ت ویو:
رسیدیم دم در مرکز خرید واقعا خیلی شیک بود رفتیم داخل پاساژ داشتیم راه میرفتیم که چشمم به یه مغازه افتاد بنظر لباسای قشنگی داشتن بش گفتم که بریم و لباسارو ببینیم رفتیم داخل که یه خانم اومد به استقبالمون
؛خوش اومدی
_ممنونم
؛خب چطور میتونم کمکتون کنم
_من یه لب...
+فعلا نیازی به کمک نداریم ممنون
؛چشم پس من میرم اگه کمکی خواستین صدام کنید
_ارباب چرا اینکارو کردین
+مگه چیکار کردم
_خانمه برای کمک اومده بود چرا باهاش اونجور صحبت کردین
+مگه چجور حرف زدم هاااا بیا بریم لباس هارو ببینیم زود باش
_باشه
داشتیم قدیم زدیم که چشمم به یه لباس خورد خیلی شیک و قشنگ بود یکمم باز بود (اسلاید دو)
_خانم
؛بله
_میشه این لباسو بهم بدید
؛چندلحظه صبر کنید الان میام
+چیشده چرا صداش زدی
_از این لباس خوشم اومده
+اینننن
_اره
+نه نمیشه
_چرااا
+بازه
_ارباب ام...
؛کدوم و خواستید
_این
؛الان براتون میارم
+نه خانم ما اینو نمیخوایم
_چرا میخوایم
+گفتم نه خانم نمیخواد این لباسو بهش بدید بجاش اونو بهش بدید
_نمیخوامم اصن من لباسی غیر از این نمیپوشم
+اوفف خیلی خب باشه
_ممنون
پایان ا.ت ویو:
جونگ کوک ویو:
جلوی پرو نشسته بودم و منتظر بودم تا ا.ت لباسو پرو کنه خب راستش از لباسه زیاد خوشم نمیومد من از لباسای باز خوشم میاد اما خب نمیدونم چرا دلم نمیخواست ا.ت لباس باز بپوشه دلم میخواست فقط خودم بدنشو ببینم تو همین فکرا بودم که ا.ت از پرو اومد بیرون
_چطور شدم
شبیه ماه شده بود اما خب نخواستم بروی خودم بیارم
+خوبه
_پس اینو بخریم دیگه
+نمیشه خیلی بازه
_اخه این کجاش بازه من همینو میخوام اگه اینو نخری دیگه چیزی نمیپوشم
+خیلی خب باشه زود درش بیار
لباسو حساب کردم و رفتیم کلا ۳ ساعت طول کشید تا تمام خریدا رو انجام بدیم
یدفعه ای دیدم وایساد
+چیزی باقی مونده
_هوم...اها...نه هیچی
+خب بریم پس
_باشه بریم
فهمیدم داشت به پشمکا نگاه میکرد پس بش گفتم
+تو اینجا منتظر باش من الان میام
خریدا رو دادم بادیگارد بزاره داخل ماشین و خودم رفتم براش پشمک گرفتم
+بیا اینو بگیر
_برای منه (با ذوق)
+نه پس برا عممه
_ممنونم (بغلش کرد)
زود متوجه موقعیت شد و از بغلم اومد بیرون
+بریم دیگه
_باشه
داشتیم سوار ماشین میشدیم که....
شرطا:
comment:³⁰
like:²⁰
۱۴.۳k
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.