Part ²¹
Part ²¹
ته ویو:
همون جور که نگاهم رو بازوش بود یهو بازوش شروع کرد به خونریزی ولی اصلا حواسش به بازوش نبود
ته:بازوت داره خون میاد
ا.ت یه نگاهی به بازوش انداخت
ا.ن:شت الان نه(آروم)
وقتی کامل پامو باند پیچی کرد بلند شدم و رفتم سمت ا.ت که داشت وسایل کمک های اولیه رو جمع میکرد و دستمو بردم سمت دکمه های لباسش
ا.ن:هییی چیکار میکنی؟ (تعجب)
ته:هیسس
که ا.ت خودشو عقب کشید
ته:الکی مقاومت نکن
ا.ت:من به شما این اجازه رو نمی..دم
قبل از اینکه ادامهی حرفشو بزنه دکمه های لباسشو باز کردم بعد از اون دیگه حرفی نزد و مقاومت نکرد نشوندمش روی تخت
آستین اون سمتی که داشت خون میومد رو در اوردم و باند رو باز کردم اول زد عفونی کردم بعد جای زخم رو پانسمان کردم توی اون مدت نگاهشو از من گرفته بود کارم که تموم شد
ته:تموم شد
ا.ت لباسشو کامل تنش کرد و دکمه هاشو بست
ا.ت:میتونم برم؟
ته:آره میتونی
ا.ت:با اجازه
تعظیم کرد و از دره اتاق خارج شد که یهو دمای بدنم بالا رفت اهمیتی ندادم یه نگاه توی آینه با خودم کردم موهام کاملا جلوی چشمامو گرفته بود با دستام دادنشون بالا تا نیاد جلو چشمام رفتم سمت تخت و روش دراز کشیدم که یهو یه چیزی یادم اومد و سریع از جام بلند شدم
شت آب نخوردم
بعد از اینکه آب خودم رفتم توی تخت و گرفتم خوابیدم
ا.ت ویو:
ادامه دارد
شرط:
نداریم❤
ته ویو:
همون جور که نگاهم رو بازوش بود یهو بازوش شروع کرد به خونریزی ولی اصلا حواسش به بازوش نبود
ته:بازوت داره خون میاد
ا.ت یه نگاهی به بازوش انداخت
ا.ن:شت الان نه(آروم)
وقتی کامل پامو باند پیچی کرد بلند شدم و رفتم سمت ا.ت که داشت وسایل کمک های اولیه رو جمع میکرد و دستمو بردم سمت دکمه های لباسش
ا.ن:هییی چیکار میکنی؟ (تعجب)
ته:هیسس
که ا.ت خودشو عقب کشید
ته:الکی مقاومت نکن
ا.ت:من به شما این اجازه رو نمی..دم
قبل از اینکه ادامهی حرفشو بزنه دکمه های لباسشو باز کردم بعد از اون دیگه حرفی نزد و مقاومت نکرد نشوندمش روی تخت
آستین اون سمتی که داشت خون میومد رو در اوردم و باند رو باز کردم اول زد عفونی کردم بعد جای زخم رو پانسمان کردم توی اون مدت نگاهشو از من گرفته بود کارم که تموم شد
ته:تموم شد
ا.ت لباسشو کامل تنش کرد و دکمه هاشو بست
ا.ت:میتونم برم؟
ته:آره میتونی
ا.ت:با اجازه
تعظیم کرد و از دره اتاق خارج شد که یهو دمای بدنم بالا رفت اهمیتی ندادم یه نگاه توی آینه با خودم کردم موهام کاملا جلوی چشمامو گرفته بود با دستام دادنشون بالا تا نیاد جلو چشمام رفتم سمت تخت و روش دراز کشیدم که یهو یه چیزی یادم اومد و سریع از جام بلند شدم
شت آب نخوردم
بعد از اینکه آب خودم رفتم توی تخت و گرفتم خوابیدم
ا.ت ویو:
ادامه دارد
شرط:
نداریم❤
۳.۵k
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.