پارت ۳۴ : Black Woolf...
تهیونگ
وقتی بیدار شدم جونگ کوک نبود نه نبود نکنه تنهام گزاشته توی همین فکرا بودم که دیدم خسته و آشفته اومده تو
بدون توجه به تهیونگ رفت روی کاناپه نشست و سرشو توی دستاش گرفت و،با ضرب پاهاشو تکون میداد
تهیونگ رفت نزدیک جونگ کوک و کنارش نشست اروم دستشو روی پاهاش گذاشت و گفت : یه لحظه میشه کوکی رو قرض بگیرم؟
جونگ کوک با هول زدگی سرشو آورد بالا
فکر تنها گذاشتن تهیونگ دیونش میکرد
ولی در هر صورت باید کاری که به صلاحش بود رو انجام میداد
تهیونگ : کوک حالت خوبه
جونگ کوک: نميدونم فکرم مشغوله
تهیونگ : هی کوک چی شده
جونگ کوک : نميدونم و پاشد رفت روی تراس و به ایندش فکر میکرد
دلش میخواست برگرده پیش مامان باباش اون نمیخواست بره به سرزمین گرگ ها
سریع لباساشو با یه تیشرت مشکی و شلوار کارگو مشکی عوض کرد کلاه سطلیشم گذاشت ماسک مشکیشم گذاشت توی جیبش
و ایرپاد و گوشیش برداشت
جونگ کوک : تهیونگ من با پسرا میخوام برم بیرون
تهیونگ : خب باشه مواظب خودت باشه خرگوش خب
جونگ کوک : باشه خداحافظ
و سریع رفت واحد پسرا
سریع بهشون گفت آماده بشن قراره باهاشون حرف بزنه
و سریع پسرا هم لباساشون رو پوشیدن و رفتن باهم به یه کافه توی هتل
گارسون : چی میل دارید
جونگ کوک : شیک شکلات
جیمین : آیس امریکانو
جیهوپ : هات چاکلت
جونگ کوک با بیمیلی به شیک شکلاتش خیره شده بود
بلاخره تصمیم گرفت حرف بزنه
جونگ کوک : نمتونم
جیمین : یعنی چی
جونگ کوک : باید ازش دور بمونم ولی نه جایی که پادشاهشه
جیهوپ : درسته تو باید مثل یه امگای عادی زندگی کنی
جیمین : باهاتون موافقم ولی واقعا زندگی با مین یونگی و کیم تهیونگ ترسناکه
جونگ کوک : باید تعطیلات کریسمس برگردم کره نمیتونم توی پاریس بمونم
جیمین : حدودا یک ماه دیگه کریسمس بشه
جیهوپ : ۲۵ December کریسمسه
جونگ کوک : نميدونم چجوری ولی باید تا یه هفته قبل از کریسمس برگردم
جیمسن و جیهوپ : ما بهت کمک میکنیم
جونگ کوک دیت پسرا رو توی دستاش گرفت و گفت : ممنون که همیشه پشتم بودین
پسرا با لبخند به جونگ کوک خیره شدن
جونگ کوک : من نمیخوام بخورمش
تهیوتگ : ولی تو میخوریش
جونگ کوک : تلخه
تهیوتگ : اما خوب میشه
جونگ کوک : بعد میزاری برم برف بازی
نهیونگ : فکرشم نکن
جونگ کوک : چرا
تهیونگ : اگه لباس گرم میپوشید العان اینهمه عذاب نمیکشیدی و مجبور نبودی این داروهای تلخ رو بخوری
جونگ کوک: خوبه خود میدونی تلخه
تهیوتگ : جونگ کوک بحث رو عوض نکن تو العان باید این رو بخوری تا سرما خوردگی خوب بسه ببین هنوز ۲ روز نشده اومدیم اردو شما سرماخوردی من چی بگم به تو خرگوشجونگ کوک سریع شربت رو گرفت و خورد و آبم بالاش بعدم بغض کرده گوشه ی تخت جمه شد
وقتی بیدار شدم جونگ کوک نبود نه نبود نکنه تنهام گزاشته توی همین فکرا بودم که دیدم خسته و آشفته اومده تو
بدون توجه به تهیونگ رفت روی کاناپه نشست و سرشو توی دستاش گرفت و،با ضرب پاهاشو تکون میداد
تهیونگ رفت نزدیک جونگ کوک و کنارش نشست اروم دستشو روی پاهاش گذاشت و گفت : یه لحظه میشه کوکی رو قرض بگیرم؟
جونگ کوک با هول زدگی سرشو آورد بالا
فکر تنها گذاشتن تهیونگ دیونش میکرد
ولی در هر صورت باید کاری که به صلاحش بود رو انجام میداد
تهیونگ : کوک حالت خوبه
جونگ کوک: نميدونم فکرم مشغوله
تهیونگ : هی کوک چی شده
جونگ کوک : نميدونم و پاشد رفت روی تراس و به ایندش فکر میکرد
دلش میخواست برگرده پیش مامان باباش اون نمیخواست بره به سرزمین گرگ ها
سریع لباساشو با یه تیشرت مشکی و شلوار کارگو مشکی عوض کرد کلاه سطلیشم گذاشت ماسک مشکیشم گذاشت توی جیبش
و ایرپاد و گوشیش برداشت
جونگ کوک : تهیونگ من با پسرا میخوام برم بیرون
تهیونگ : خب باشه مواظب خودت باشه خرگوش خب
جونگ کوک : باشه خداحافظ
و سریع رفت واحد پسرا
سریع بهشون گفت آماده بشن قراره باهاشون حرف بزنه
و سریع پسرا هم لباساشون رو پوشیدن و رفتن باهم به یه کافه توی هتل
گارسون : چی میل دارید
جونگ کوک : شیک شکلات
جیمین : آیس امریکانو
جیهوپ : هات چاکلت
جونگ کوک با بیمیلی به شیک شکلاتش خیره شده بود
بلاخره تصمیم گرفت حرف بزنه
جونگ کوک : نمتونم
جیمین : یعنی چی
جونگ کوک : باید ازش دور بمونم ولی نه جایی که پادشاهشه
جیهوپ : درسته تو باید مثل یه امگای عادی زندگی کنی
جیمین : باهاتون موافقم ولی واقعا زندگی با مین یونگی و کیم تهیونگ ترسناکه
جونگ کوک : باید تعطیلات کریسمس برگردم کره نمیتونم توی پاریس بمونم
جیمین : حدودا یک ماه دیگه کریسمس بشه
جیهوپ : ۲۵ December کریسمسه
جونگ کوک : نميدونم چجوری ولی باید تا یه هفته قبل از کریسمس برگردم
جیمسن و جیهوپ : ما بهت کمک میکنیم
جونگ کوک دیت پسرا رو توی دستاش گرفت و گفت : ممنون که همیشه پشتم بودین
پسرا با لبخند به جونگ کوک خیره شدن
جونگ کوک : من نمیخوام بخورمش
تهیوتگ : ولی تو میخوریش
جونگ کوک : تلخه
تهیوتگ : اما خوب میشه
جونگ کوک : بعد میزاری برم برف بازی
نهیونگ : فکرشم نکن
جونگ کوک : چرا
تهیونگ : اگه لباس گرم میپوشید العان اینهمه عذاب نمیکشیدی و مجبور نبودی این داروهای تلخ رو بخوری
جونگ کوک: خوبه خود میدونی تلخه
تهیوتگ : جونگ کوک بحث رو عوض نکن تو العان باید این رو بخوری تا سرما خوردگی خوب بسه ببین هنوز ۲ روز نشده اومدیم اردو شما سرماخوردی من چی بگم به تو خرگوشجونگ کوک سریع شربت رو گرفت و خورد و آبم بالاش بعدم بغض کرده گوشه ی تخت جمه شد
۷.۴k
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.