بیبی من p18
*بعد عمل*
پرستار:عمل موفقیت آمیز بود..ولی بچه متاسفانه به مرگ رسید
_مهم نیست..سریعتر اون زنو مرخص کنید میخوام ببرمش
پرستار:چی میگید آقای محترم مگه همینطوری الکیه؟..بیمار شما حداقل باید یک هفته بیمارستان بمونن
_تفنگو روی سرش نشونه گرفتم....کاری که میگم رو انجام میدی یا نه*پوزخند ترسناک؟
پرستار:چ..چشم همین الان......بفرمایید اینم خانم کانگ
_خوبه...چندتا اسکناس ¹⁰⁰ دلاری پرت کردم جلو روش و زدم بیرون...
.
خدمتکار:سلام آقای پارک..
_سلامو درد..برو کنار ببینم..هی این درو یکی برام باز کنه..
خدمتکار:چشم ارباب بفرمایید..
_میتونی بری...جیوون رو از بغلم انداختم تو تخت..رفتم بیرون درو قفل کردم..هیچکس حق ورود به این اتاقو نداره
*سه هفته بعد*
*موقعیت:شرکت جیمین ساعت ¹⁰ شب*
آقای کانگ:شما چی دارید میگید..پروژه من برای شرکت عالیه چرا قبول نمیکنید آقای پارک
_خوشم نمیاد..دوست دارم اصن شرکتم تو سرم خراب بشه
آقای کانگ:پس معامله کنسله..من میرم دنبال دخترم و تنها وارثم
_فاک دخترشو و وارثش...
بادیگارد:قربان..یه پسری اینجاس با شما کار داره
_پسر کوچولو چی میخوای ازم
جک:من کوچولو نیستم ¹⁶ سالمه..میخوام براتون کار کنم آقای پارک
_نگا گیر عجب آدمایی افتادیم..بهنظرت الان منم میگم باشه؟هه همچیز همیشه طبق خواسته طرف پیش نمیره فسقلی
جک:لطفا بزارید براتون کار کنم قربان..
_پس برام یه کاری انجام بده تا اعتمادمو جلب کنی چطوره فسقلی؟
جک:هرکاری باشه انجام میدم
_*پوزخند*
.
.
.
_بعد نیم ساعت گوشیم زنگ خورد..شماره ناشناس بود..بله
جک:قربان طبق چیزی که ازم خواستید..با موتورم جلوش پیچیدم و باعث شد آقای کانگ جوانگ ماشینش بخوره به جدول..الان کاملا ماشینشون چپ کرده
_الان میام فسقلی....
.
.
.
_زدی ناکارش کردی..افرین پسر..
جک:الان بهم اعتماد دارید؟
_شونه ای بالا انداخت...نمیدونم فسقلی باید راجبش فکر کنم ولی تو این مدت بمون پیش بادیگاردام
جک:چشم قربان
.
.
.
جیوون:بزارید بیام بیرون..کدون قبرستونی هستی پارک جیمین عوضی *فریاد*
_دهنتو ببند زنیکه هرزه
جیوون:چی از جونم میخوای..بچمو کشتی پسرمو کشتی..عوضی*فریاد*
_من جونتو میخوام..شاید روزی باعث مرگت شدم..الانم صداتو ببر..
جیوون:فکر میکنی وایمیستم..هه کور خوندی..شاید طول بکشه اما این نرده هارو می کَنم و فرار میکنم..
راوی:روز ها هفته ها گذشت...تا تونست دوتا از نرده هارو بکنه..میتونست بره اما فاصلهش با زمین زیاد بود..ممکن بود یه پاشو از دست بده راحت..ولی دیگه این زن روانی شده بود..خودشو پرت کرد پایین....چشماشو که باز کرد تو یه کلبه بود و پاش هم بانداژ پیچیده شده بود
جیوون:من کجام
فلیکس:من فرشته نجاتتم..کانگ جیوون......
*پایان فلش بک*
پرستار:عمل موفقیت آمیز بود..ولی بچه متاسفانه به مرگ رسید
_مهم نیست..سریعتر اون زنو مرخص کنید میخوام ببرمش
پرستار:چی میگید آقای محترم مگه همینطوری الکیه؟..بیمار شما حداقل باید یک هفته بیمارستان بمونن
_تفنگو روی سرش نشونه گرفتم....کاری که میگم رو انجام میدی یا نه*پوزخند ترسناک؟
پرستار:چ..چشم همین الان......بفرمایید اینم خانم کانگ
_خوبه...چندتا اسکناس ¹⁰⁰ دلاری پرت کردم جلو روش و زدم بیرون...
.
خدمتکار:سلام آقای پارک..
_سلامو درد..برو کنار ببینم..هی این درو یکی برام باز کنه..
خدمتکار:چشم ارباب بفرمایید..
_میتونی بری...جیوون رو از بغلم انداختم تو تخت..رفتم بیرون درو قفل کردم..هیچکس حق ورود به این اتاقو نداره
*سه هفته بعد*
*موقعیت:شرکت جیمین ساعت ¹⁰ شب*
آقای کانگ:شما چی دارید میگید..پروژه من برای شرکت عالیه چرا قبول نمیکنید آقای پارک
_خوشم نمیاد..دوست دارم اصن شرکتم تو سرم خراب بشه
آقای کانگ:پس معامله کنسله..من میرم دنبال دخترم و تنها وارثم
_فاک دخترشو و وارثش...
بادیگارد:قربان..یه پسری اینجاس با شما کار داره
_پسر کوچولو چی میخوای ازم
جک:من کوچولو نیستم ¹⁶ سالمه..میخوام براتون کار کنم آقای پارک
_نگا گیر عجب آدمایی افتادیم..بهنظرت الان منم میگم باشه؟هه همچیز همیشه طبق خواسته طرف پیش نمیره فسقلی
جک:لطفا بزارید براتون کار کنم قربان..
_پس برام یه کاری انجام بده تا اعتمادمو جلب کنی چطوره فسقلی؟
جک:هرکاری باشه انجام میدم
_*پوزخند*
.
.
.
_بعد نیم ساعت گوشیم زنگ خورد..شماره ناشناس بود..بله
جک:قربان طبق چیزی که ازم خواستید..با موتورم جلوش پیچیدم و باعث شد آقای کانگ جوانگ ماشینش بخوره به جدول..الان کاملا ماشینشون چپ کرده
_الان میام فسقلی....
.
.
.
_زدی ناکارش کردی..افرین پسر..
جک:الان بهم اعتماد دارید؟
_شونه ای بالا انداخت...نمیدونم فسقلی باید راجبش فکر کنم ولی تو این مدت بمون پیش بادیگاردام
جک:چشم قربان
.
.
.
جیوون:بزارید بیام بیرون..کدون قبرستونی هستی پارک جیمین عوضی *فریاد*
_دهنتو ببند زنیکه هرزه
جیوون:چی از جونم میخوای..بچمو کشتی پسرمو کشتی..عوضی*فریاد*
_من جونتو میخوام..شاید روزی باعث مرگت شدم..الانم صداتو ببر..
جیوون:فکر میکنی وایمیستم..هه کور خوندی..شاید طول بکشه اما این نرده هارو می کَنم و فرار میکنم..
راوی:روز ها هفته ها گذشت...تا تونست دوتا از نرده هارو بکنه..میتونست بره اما فاصلهش با زمین زیاد بود..ممکن بود یه پاشو از دست بده راحت..ولی دیگه این زن روانی شده بود..خودشو پرت کرد پایین....چشماشو که باز کرد تو یه کلبه بود و پاش هم بانداژ پیچیده شده بود
جیوون:من کجام
فلیکس:من فرشته نجاتتم..کانگ جیوون......
*پایان فلش بک*
۳.۴k
۲۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.