☆گوشه گیر و ساده بودم شهرتم این گونه بود♡
☆گوشه گیر و ساده بودم شهرتم این گونه بود♡
☆کم صمیمی میشدم چون رغبتم این گونه بود♡
☆تا که دیدم روی اورا در دلم آشوب شد♡
☆می شدم آرام با او عادتم این گونه بود♡
☆می شود روزی بگوید دوستم دارد خدا؟ ♡
☆در قنوت هر نمازم حاجتم این گونه بود♡
☆در دلم ترس از نگاهش بود اما ناگهان! ♡
☆زل زدم در چشم هایش طاقتم این گونه بود♡
☆هر کجا می دیدمش با هر کسی غیر از خودم♡
☆مشت میشد دست هایم غیرتم این گونه بود♡
☆آتشی افتاد در جانم که او با دیگریست؟ ♡
☆در سکوتم سوختم من حسرتم این گونه بود♡
☆سرنوشتم را نوشته عاشقیِ بی وصال♡
☆من برای او نبودم قسمتم این گونه بود♡
☆کم صمیمی میشدم چون رغبتم این گونه بود♡
☆تا که دیدم روی اورا در دلم آشوب شد♡
☆می شدم آرام با او عادتم این گونه بود♡
☆می شود روزی بگوید دوستم دارد خدا؟ ♡
☆در قنوت هر نمازم حاجتم این گونه بود♡
☆در دلم ترس از نگاهش بود اما ناگهان! ♡
☆زل زدم در چشم هایش طاقتم این گونه بود♡
☆هر کجا می دیدمش با هر کسی غیر از خودم♡
☆مشت میشد دست هایم غیرتم این گونه بود♡
☆آتشی افتاد در جانم که او با دیگریست؟ ♡
☆در سکوتم سوختم من حسرتم این گونه بود♡
☆سرنوشتم را نوشته عاشقیِ بی وصال♡
☆من برای او نبودم قسمتم این گونه بود♡
۴.۴k
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.