پارت اول
امروز جونگ کوک به مهمونی دوستش دعوت شده بود ولی من دعوت نشده بودم.جونگ کوک دوست پسر من هستش چهارساله باهمیم وباهم زنگی میکنیم.همون طور که گفتم جونگ کوک به یه مهمونی دعوت شده بود چون کسی منو تو اون جمع نمیشناسه دعوت نشده بودم.کوکی قرار بود با دوست دبیرستانش لیا برن به اون مهمونی چون اونم دعوت شده بود من از اون دختر زیاد خوشم نمیاد چون با جونگ کوک زیاد صمیمین و این منو اذیت میکنه .ولی من به جونگ کوکی اعتماد دارم.کت وشلوار کوک و اتو زدم که از حموم اومد بیرون .
کوک:ات مطمئنی که نمیخوای بیای بین چون دعوت نشدی دلیل نمیشه نیای
ات:نیاز نیست عشقم من یه مقدار خجالت میکشم
کوک:باشه عشقم من میرم و زود میام
راوی ویو:
صدای گوشی کوک اومد و کوک برداشت
لیا بود .
لیا:کوکی من امادم میشه لیا دنبالم ماشینم خراب شده
کوک:باشه اومدم
کوک ویو:
ناراحت بودم که ات نمیاد من دلم میخواست امشب همراهم لیا تا به همه بگم ما باهمیم ولی خب خجالت میکشه.
کوک:ات مطمئنی که نمیخوای بیای بین چون دعوت نشدی دلیل نمیشه نیای
ات:نیاز نیست عشقم من یه مقدار خجالت میکشم
کوک:باشه عشقم من میرم و زود میام
راوی ویو:
صدای گوشی کوک اومد و کوک برداشت
لیا بود .
لیا:کوکی من امادم میشه لیا دنبالم ماشینم خراب شده
کوک:باشه اومدم
کوک ویو:
ناراحت بودم که ات نمیاد من دلم میخواست امشب همراهم لیا تا به همه بگم ما باهمیم ولی خب خجالت میکشه.
۲.۹k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.